بی هفتگی

تا حالا بی هفتگی رو تجربه کردید ؟

الان من در حال تجربه کردنشم ،هم خوبه هم بد .

 معلوم نیست هفته کی شروع میشه ،کی تموم ؟

یه سری که همون اول هفته مون به هم ریخت و تا اومدیم عادت کنیم اول هفته کدومه آخرش کدوم، این کار جدید دوباره همه چی رو ری سِت کرد.

الان هفته ای که اصولا شنبه و یکشنبه اش تعطیله ولی شما شنبه و سه شنبه و چهارشنبه اش تعطیلی ،سرش کجاس تهش کجاس ؟

خوبیش اما اینه که دیگه هیچ غروبی دلگیر نیست !!!!  

همین طوری 17

ذائقه ام کلی عوض شده 

علاقه مند شدم به غذای تای ،حتی با اون شیرینی بعضی هاشون هم دارم کنار میام و هوس طعمش رو می کنم گاهی  (یک عدد خانوم کیم هم داریم در محل با دست پخت عالی  )

از اون عجیب تر سوشی خور شدنمه ، تهران یه بار به اصرار برادرم یه کم خوردم و با خودم گفتم دیگه هیچ وقت امتحان نمی کنم این غذای مسخره رو.الان ولی عشقم اینه که فرصت بشه برم یه جایی که تو مرکز خرید نزدیکمونه و سوشی بخورم 

البته دوست دارم یک بار سوشی خونگی رو امتحان کنم ، ببینم اون چه طعمی داره ،چون بنا بر نظر ژاپنی ها این سوشی هایی که اینجا می دن به خلق الله یه کم تغییر داده شده اس.مثل همه غذاها که طعم خونگی و رستورانیش کلی فرق می کنه .

ملیتهای مختلف با غذاهاشون چقدر نفوذ کردن تو فرهنگ غذایی اینجا.چقدر غذای تای ،ژاپنی ،چینی ،هندی ،اندونزیایی ... ( و در مقیاس کمتر مکزیکی و ترکی ،...) طرفدار داره و چقدر آدم  کسب وکار راه انداختن بابت این قضیه و دارن سود می برن و در این بین چقدر جای غذا های ایرانی خالیه .

رستوران ایرانی اون طوری که اوایل فکر می کردم کم نیست ولی به جز یکیشون  بقیه دارن به عنوان رستوران ترکی کار می کنن !!! و اونها هم که فقط از غذاهای ایرانی کباب و جوجه کباب دارن.

البته دو جایی هم هست که آشپزخونه خونگی راه انداختن و فقط دلیوری دارن و مشتریاشون هم اغلب ایرانی هستن. اونها غذاهاشون متنوع تره ،لوبیا پلو ،قرمه سبزی ،قیمه ،کشک بادمجون ،....

باید بفهمم اون سبزی قرمه شون رو چه جوری جور می کنن اینجا !!! 

همین طوری 16


اون روزی که حالا من هم عجله داشتم برای رسیدن به جایی ، یک نفر سوار اتوبوس شد و همون موقع که کارت رو کشید و اصطلاحا tag on کرد دوباره کارت رو برای tag off زد.

راننده بعد این که بقیه سوار شدن بهش گفت که تو نباید اینکارو می کردی و اتوبوس رو ترک کن .بعد این دوست ما شروع کرد به هوار هوار کشی که من اگه این کار رو نکنم ازم زیادی پول کسر میشه ( این جا هر مسیر چند استیجه که کرایه بنا بر این که چند استیج سوار اتوبوس باشی حساب میشه ) خلاصه از این اصرار از اون انکار، راننده اتوبوس رو خاموش کرد و کمی فحش هم چاشنی حرفهای این بنده خدا مسافرِ شد. 

جالب برام خونسردی راننده بود که بدون این که لحنش عوض بشه فقط یک جمله رو تکرار می کرد بعد هم که دید فایده نداره بی سیم زد مر کزشون. اونها هم گفتن یک بار دیگه ازش بخواه که پیاده شه اگر نشد به پلیس زنگ بزن .

دوباره راننده شروع کرد به تکرار همون جمله و اینکه اگر پیاده نشی به پلیس زنگ می زنم ، مسافر هم فحشهارو کمی بیشتر کرد و گفت زنگ بزن ! 

ولی همچین که دست راننده  رفت سمت بی سیم ،طرف یک عد فحش حسابی به راننده داد و پیاده شد .

راننده هم گزارش رو به مرکز داد و نشست پشت فرمون و به راه خود ادامه داد...

 

بابا پس یقه گیری چی شد ؟ طرف فحش رکیک داده هاااا !!! صدا چرا از بقیه مسافرا در نمیاد ؟ چرا هیچ کس اظهار نظر نمی کنه آخه ؟ .....

در راستای همین کارم...

*روزهای یکشنبۀ کارو زیاد دوست ندارم 

کارمندهای ثابت ،تعطیل هستن و یه تعداد زیاد بچه جقله که به صورت کژوال کار می کنن میان برای راه انداختن امور.

ارتباط با این ها دیگه خیلی سخته. پسربچه هایی که می تونن جای بچه ات باشن و تو تازه باید ازشون کار هم یاد بگیری.عین فشفشه پر شور و انرژین . سن و سالشون هم اضافه میشه به همه تفاوتهایی که کلا با آدمهای اینجا داری .....

همین دیگه روزهای یکشنبه خیلی راحت نیستم .


**سیستم این جارو دوست دارم .همین بچه جقله های خوش قیافه رو صبحها پدر مادراشون می رسونن و اغلب هم با ماشینهای آنچنانی . این یعنی اینکه اوضاع خانواده رو به راهه .ولی کار هم زمان با تحصیل تعریف شده است و همه گیر ،هر کدوم هم یه هدفی دارن برای پول جمع کردنشون ،مسافرت رفتن ،ماشین خریدن ،.... این جا بابا جون نمیگه عزیزم تو فقط درست رو بخون و نگران چیزی نباش. اینه که همشون خیلی زود وارد جامعه و محیط کار می شن و آدم میبینه تو سن و سال پایین چه تجربه و پختگی خوبی دارن البته در کنار همون خل بازیهایِ مقتضای سنشون 


*** تو جلسه های هر روز صبح، اونجایی که این جماعت که تنها عضو غیرنیوزیلندیشون من هستم و یه خانوم روس و یه خانوم ژاپنی  شروع می کنن به خنده و شوخی و تیکه انداختن به هم ، می فهمم اونایی رو که می گفتن اون عبارت شش ماه موندن تو محیط برای راه افتادن زبان حرف مفته . تو این جور موارد که می زنن کانال دو، به خصوص وقتی روز یکشنبه باشه و اون  فوج پسرکهای پر انرژی هم باشن و به جای مارتین هم معاون مائوریش باشه فقط باید سقف رو نگاه کنی و سوت بزنی یا اگه حوصله داشتی تمام انرژیتو جمع کنی ببینی از بین این اصوات و صداهای نامفهوم چیزی دست گیرت میشه یانه !!!

اون دو تا خانوم مزیور البته مشکل من رو ندارن دیگه ، چون هر جفتشون یکی یه شوهر کیوی دارن و هفده ساله دارن اینجا زندگی می کنن ( اون روسه البته ده ساله این جاس و داره از عامل راه افتادن زبانش هم جدا میشه  اون روزی شیرینی آورده بود بابت این قضیه !!! به قول خودش شیرینی برای جشن گرفتن زندگی آزاد و شاد)     

:)


یکی از همکارها یه پسر نمیدونم ایلندر یا مائوریه ( تشخیص نمیدم اینهارو از هم ) 

روز اول یه کاری که براش انجام دادم  گفت شکرا ، فکر کردم شاید یه چی دیگه گفته اشتباه شنیدم  

فردا صبحش که دیدمش گفت سلام علیکم ،گفتم خوبه یه کلمه هایی می دونی گفت اره من دوست سوری و .... دارم گفتم من ایرانیم البته. گفت آره می دونم دوست پرشین هم دارم .

دیروز که آخر ساعت و موقع خداحافظی بهم گفت سلام علیکم  می خواستم بگم به اون دوست پرشینت ( مگه گربه اس ؟؟؟ ) بگو بیشتر باهات کار کنه .

ولی کلا پسر ماهیه یاد این پسر ایرانی با مرام های ایرانی میفتم که حواسشون به همه چی هست. اخلاقش  به همین گونه پسرهای پرشین کشیده بیشتر :)))