آدمها چرا اینطور شده اند ؟

عجیب غریب، خودخواه

سبک سر، قاطی

ارتباط با آدمها سخت شده 

پیچیده شده اند، مثل کلافی که پیچیدگی اش حسنش نیست، بخواهی سراغش بروی خسته ات می کند باز کردن گره های در هم تنیده اش 

چرا بعضی فکر می کنند محور زمین و زمانند ،طلبکار از همه،چشم بسته به تمام نواقص و گره های روحیشان 

باید چشم گرداند دنیا و آدمها و روابط خوب را دید،باید یاد گرفت

 باید خود را نقد کرد، باید به جز خود به چیزهای دیگر ،موجودات دیگر ،آدمهای دیگر فکر کرد،بها داد 

می ترسم از آینده ،از زمانی که نوبت به بچه های  این آدمهای خودخواه، کوته فکر و خود شاخ پندار برسد

می ترسم ...

  

 

ظرفیت برخوردم با هر کار و اتفاق خارج از مسیر و روال عادی خیلی  پایین امده 

به خودم حق می دهم البته ،توانِ مانده کافی نیست

از صبح باید ایمیلی بزنم و سر و تن سازمانی را بشویم که چرا در مقابل هر چیز خارج از روالی هنگ می کنید !!! ولی حوصله ام نمی کشد

اینها هم گویا ظرفیت برخورد با کار خارج از روال را ندارند 

فرقشان این است که اینها اصولا چنین ظرفیتی نداشته اند از همان اول ،لازمش نداشته اند چون 

ولی من داشته ام، بر اثر مصرف زیاد به ته رسیده دیگر