همینطوری 10


امروز یهو  دلم هوای کوچه های ایران رو کرد!! کوچه های تنگ، با خونه های تو هم تو هم و بلند و البته با گربه های مشتی و با معرفت و خاکیش !!

اصلا دلم هوس کوچه کرد،حالا هر مدلش!!! اینجا کوچه نداره ! 

بعد هم دلم هوس نونوشمو کرد دلم براش یه ذره شده ،کلی دلم می خواد بدونم چطوره چی کارا می کنه؟ میونشون با اون لب پَر که حالا حتما برا خودش خانومی شده چطوره؟ هنوزم همو میزنن؟ اون مرتیکه ریچارد پارکر کجاس؟کسی حواسشون هست به اینا ؟ 

کسی از گربه های کوچه ما خبر نداره ؟؟ ؟؟؟


به زودی بهار


یعنی نوزده روز دیگه بهاره ؟؟؟ یعنی بعد چهارده ماه بالاخره بهار!! (حالا تقویمیش هم قبوله ،برا واقعیش باید یک ماه و نیم صبر کنم )

چه خوبه که این نظم برقراره تو اومدن فصلها

می گن اینجا بهاراش خیلی قشنگه همه جا پر گل میشه و ....

امسال خیلی منتطر بهارم به خصوص منتظراون جلو بردنساعت. هیچ وقت این قدر برام مهم نبود این جابه جایی ساعت.

فکر کنم تو نیمکره جنوبی حالا که همه چی برعکس عادتهای من شده فصل مورد علاقم هم از پاییز بشه بهار

پاییز باید خصوصیاتی داشته باشه که پاییز اینجا* نداشت.  اصلا پاییزِ سبز که پاییز نیست! پاییزِ بدون خش خش برگ که پاییز نیست!


*البته جزیره جنوبی یکی از بی نظیرترین پاییزها و زمستونهارو داره، همه چی دقیقا همون طور که باید باشه.


آخه اینا چیه دیگه !!!!


دوست دارم دست روحمو، مغزمو، نمیدونم دست اون عضوی که سناریوی خوابهارو می نویسه بگیرم بشونمش ،تو چشماش نگاه گنم بگم آخه خجالت نمیکشی! اینا چیه می سازی؟از کجا میاریشون اصلا ؟!!!!

 شاهکار که زیاد دارن ولی آخریش پریشب بود که خواب دیدم یه مسافرت رفتم و یا نمیدونم یه جایی تو یه برنامه صحبت کردم یا حالا یه چیزی تو این مایه ها ،بعد اون واقعه رو ضبط کرده بودم و به این و اون نشون می دادم حالا این رخداد کجا ظبط شده بود ؟؟؟ روی یه دونه کتلت  !!!!

و من هر بار می خواستم اون فیلمو به کسی نشون بدم این کتلتو بر می داشتم می ذاشتم تو فر و بعد فیلم داخل مموریش پخش می شد. تکنولوزیش هم وایرلس بود چون بین اون گازی که من کتلتو می ذاشتم تو فِرِش برا پخش !!!! و تلویزیون هیچ اتصالی نبود.اون وسط هم این کتلته داشت می پُکید و همه سیب زمینیهاش (رنده درشت هم شده بود) داشت می زد بیرون و من غصه می خوردم حالا چه جوری از اطلاعاتش بک آپ بگیرم !!


!!!!!


هیچی رو اعصاب تر از این نیست که همچین سرحال نباشی ،یه عالمه واقعیت جلوت ردیف شده باشن و منتظر برا قورت داده شدن! بعد این وسط صدای نوایِبیاد بره رو مخت 

بابا اینجا نمیچسبه ،این صدا این جا نمیچسبه 

البته که تو ایرانش هم به من نمیچسبید


 

همینطوری 9


همین نیم ساعت پیش اینجا تگرگ اومد ،این اولین بار بود تو این مدت که ما اینجاییم. علتش هم احتمالا این بود که همسر گرامی بعد مدتها رفته بود بیرون برای دویدن