بالاخره ؟؟؟؟

هوا تو کل زمستون به اندازه این ماه سپتامبر که قراره مثلا بهار باشه سرد نبود 

یادم باشه ماه سپتامبر اینجا ظاهرا سردترین ماه ساله. لااقل که امسال  این طوری بود. 

البته که هیچ الگویی نمیشه برای هوای اینجا درآورد 

اون روزی که زده بودم بیرون برای گشت و گذار و داشتم یخ می زدم از باد شدید سردی که میومد فکر می کردم بعد این یک سال و هفت ماه ، هنوز دستم نیومده که اینجا دقیقا باید چی بپوشم که یا سردم نشه یا گرمم !!! 

همون سیستم چند لایه لباس پوشیدن بهترین گزینه اس انگار 

چقدر پر بودم از گریه 

چقدر زور زدم تو کل روز تا جلوی اشکام رو نگه دارم و نذارم تلخی تمام وجودم بیاد تو صورت و رفتارم

می گفت صبحی دلم می خواست یه عالم گریه کنم  دلم برای پارتنرم تنگ شده ، یه هفته اس که ندیدمش تا حالا همچین تجربه ای رو نداشتم می گفت من یه آدمیم که خیلی باید بهم توجه و محبت بشه اینه که برام سخته که چند روزی نیست  ....

می خواستم بهش بگم منم صبحی و الان و نمی دونم تا کی دوست دارم گریه کنم می خواستم از دلایلم بگم  ولی بی خیال شدم ،کدوم یکی رو می گفتم که بفهمه 

هیچی نگفتم بهش...



تخم مرغهای مورد تایید

دوست دارم تا اونجا که میشه به موجودات زنده  از هر مدلش که هست آسیب نزنم 

خیلی دوست دارم که گیاه خوار بشم ولی  خیلی ناتوانم در ایجاد یه همچین تغییر بزرگی.  خیلی وقتها وسط غذا خوردن یاد اون موجود زنده ای میفتم که دارم می خورمش و حالم حسابی گرفته میشه و غذا کوفتم ولی  باز در خودم نمیبینم این تغییر رو بدم. 

ولی سعی می کنم اون جاهایی که میشه حواسم باشه یا  گوشت یه موجود بدبخت جدید رو امتحان نکنم لااقل ، مثلا اگر گذرم افتاد استرالیا کانگورو نخورم که بینم چه مزه ایه یا اصراری نداشته باشم تو امتحان مزه گوشت پرنده های جدید... 

دارم با خودم کلنجار می رم که بالش پر نخرم همین طور کاپشن پر 

تخم مرغ رو هم از دیروز رفتم سراغ free range ولی الان که چک می کردم دیدم قضیه این تخم مرغهای فری رنج و داخل قفس و .... خودش کلی داستان داره و برخلاف تصور من این طوری نیست که این مرغهای تولید کننده تخم مرغِ free range همین طور خوش و خرم تو مرغزارها و دشت و دمن بپلکن برا خودشون .باید سر فرصت بخونم ببینم حکایت چه جوریاس 

حالا فعلا این تخم مرغی که خریدم لااقل تاییدیه انجمن حیوانات نیوزیلند رو داره نقدا !!!

البته تا چه حد به این SPCA  اینجامیشه اعتماد کرد هم خدا داند بعد اینکه شنیدم ....ولش کن که چی شنیدم فقط اینکه یه سری حامیان پیشی ها و هاپوهای اینجا SPCA رو قبول ندارن .امیدوارم با مرغها مهربان تر باشن 



   

همین جوری

عصری که ه... داشته از کار بر می گشته دیده چندتا از نوجوونهای اینجا که دو تاشون کیوی بودن و یکیشون مائوری یکی از پلاکاردهای تبلیغاتی شرکت رو برداشتن دارن می برن.  از اونجایی  که به قشر نوجوان اینجا نمیشه گفت بالای چشمتون ابروئه بهشون گفته این مال فلان شرکته که من هم توش کار می کنم کارتون که تموم شد !!!! بذارید سرجاش 

اون ها هم  بی خیال شی ء مربوطه شدن و گفتن ما می خوایم بریم فلان جا چه جوری بریم  ه ...هم راهنماییشون می کنه بعد می گن ولی ما پول نداریم که سوار اتوبوس شیم ه... هم می گه من هم پول نقد ندارم ، کارت می زنم که برای شما سه تا نمی تونم بزنم ( فکر کنم بشه البته  تا یک نفر که میشه) گفته بیاید به راننده بگید پول ندارید شاید قبول کرد اونها هم همین کار رو می کنن و از قضا راننده هم آدم باحالی بوده و سوارشون می کنه 

قصه ما به سر رسید و اون سه تا بچه هم ان شالله بدون خرابکاری رسیده باشن خونشون 

جامون فعلا عوض شده


بعضی وقتها که دیگه مشکلات و فکر و خیال سرریز می کنن و فکر می کنی خلاصی نداری از این همه فشار ،فقط یه گوش شنوا می تونه حالت رو خیلی بهتر کنه. 

دو ساعت یک ریز برای خواهرم حرف زدم و چه خوب کرد و فقط گوش داد ، فقط گوش داد و تاییدم کرد. الان بهترم خیلی بهتر. گرچه بعد از تمام کردن صحبتهام یادم افتاد خیلی چیزهارو یادم رفت که بگم ولی بازم آروم شدم تا حد خوبی. 

فقط موندم الان حال اون چطوریه !! فکر کنم یه لیوان دستشه داره معجونی از عرق بیدمشک و بهار نارنج و هر چی آرامش بخشه برای خودش درست می کنه  :(  

فعلا اون داره نقش خواهر بزرگ رو بازی می کنه