همین جوری

عصری که ه... داشته از کار بر می گشته دیده چندتا از نوجوونهای اینجا که دو تاشون کیوی بودن و یکیشون مائوری یکی از پلاکاردهای تبلیغاتی شرکت رو برداشتن دارن می برن.  از اونجایی  که به قشر نوجوان اینجا نمیشه گفت بالای چشمتون ابروئه بهشون گفته این مال فلان شرکته که من هم توش کار می کنم کارتون که تموم شد !!!! بذارید سرجاش 

اون ها هم  بی خیال شی ء مربوطه شدن و گفتن ما می خوایم بریم فلان جا چه جوری بریم  ه ...هم راهنماییشون می کنه بعد می گن ولی ما پول نداریم که سوار اتوبوس شیم ه... هم می گه من هم پول نقد ندارم ، کارت می زنم که برای شما سه تا نمی تونم بزنم ( فکر کنم بشه البته  تا یک نفر که میشه) گفته بیاید به راننده بگید پول ندارید شاید قبول کرد اونها هم همین کار رو می کنن و از قضا راننده هم آدم باحالی بوده و سوارشون می کنه 

قصه ما به سر رسید و اون سه تا بچه هم ان شالله بدون خرابکاری رسیده باشن خونشون 

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 04:53

به این میگن مدیریت بحران
آفرین به ایشون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد