از دانشگاه

درس Assessment  of environmental effect دو تا مدرس داره ،یک خانوم دکتر و یک آقای مهندس. 

استفانی  و  نایجل.

استفانی یک خانوم تپل بامزه است که وسط درس دادن هی می خنده. 

استفانی باید همسن های مامانم باشه ،

نایجل هم یک آقای مهندس مسن و خوش پوشه با بوی عطر و کاپ قهوه به دست 

استفانی  گمونم این دو روز سر صبحی فحشی به جماعت دانشجو داده و بارونی را روی بلوز خانه کشیده و آمده سر کلاس 

روی بلوزش یک عکس شازده کوچولو داره و یک عدد گوزن که من هی حواسم پرتشان می شود

مثل آن روز سر آن یکی کلاس  که وقتی سعی می کردم حواسم را از موهای فر بسته شده در بالای سر استاد( آقای دکتر ) پرت کنم ،چشمانم روی جورابهایش لغزید ،

جورابی سیاه پر از هندوانه های کوچک قرمز...




این نوشته قرار بود به تحلیل هایی برسد ولی ساعت می گوید تحلیل بی تحلیل!!

 سر درس و مشقت برگرد که این اساتید رویکردشان به Assignment های شما ، هیچ شباهتی به شیرینی هندوانه های جورابشان و گوزن روی بلوزشان ندارد 



این جوری

بیشتر از یک ماه از شروع دانشگاه میگذرد و من وقت نکرده ام که از اتفاقات و تجربه های جدیدم اینجا بنویسم.

حجم کار بسیار زیاد است و توان من هم بسی کمتر از بیست و اندی سال پیش 

ولی خوب ، در عوض علاقه و انگیزه بسیار بیشتر است از همان بیست و اندی سال پیش 

باشد که توازن برقرار بشود به زودی