دقت کنید خوب

داره رد میشه که میبینه منو

 لباشو میلرزونه و دماغشو میکشه بالا 

میگم  وات ؟؟ 

میگه  یو 

میگم  یسسس

می خندیم  و میره 

و این طوری بود که فهمیدم جریان رفتنم بعد چهار روز به گوش بقیه رسیده 

البته اون گروه روزهای یکشنبه که شرحش قبلا رفته بود جدا هستن  از بقیه ، اونا همشون قبل دادن نامه خبر شده بودن 

 فقط مشکل اینه که نمیدونم چرا  هر کی یه برداشتی کرده واسه خودش 

یکی میگه تبریک میگم کار جدید پیدا کردی 

یکی میگه پس داری میری استرالیا !!!!

اون یکی میزنه پشتم و میگه رفتی تو آی تی !!!!

اون یکی میگه داری میری دیزاین یاد بگیری...... 

خدا شاهده من برای نفر اول دقیق و واضح گفته بودم برنامه ام چیه 

ای باباااا

خیلی اهل پاستوریزه بودن تغذیه ای نیستم ولی خداییش دیگه مور مورم میشه میبینم اینا صبح اول صبح  با معده خالی پپسی می خورن ،یا نوشابه انرژی زا ،یا نوشابه یخی یا مثل امروز مثل اون یکی دخترک بستنی توت فرنگی 

سر صبح ،معده خالی ،بستنی آخههههه ؟؟؟؟

؟!

یعنی اینجا بعضیا تو یه سری زمینه ها داغونن ها

امروز دخترک میگه می خوام استعفا بدم، میگم منم !

بعد میگه هیچکدوم از مدیرا میدونن ؟ میگم نه ! تو تنها کسی هستی که بهش گفتم ، نمیدونم چرا به نظرم رسید لحنم جوری هست که بفهمه و حالا به کسی نگه موضوع رو، ولی خوب فکر کنم ظرف یک ساعت همه می دونستن .

 بعد میگه باید چی کار کنیم می گم هیچی نامه ات رو ببر بده به هر کدوم که بودن 

میگه داشتم فکر می کردم فردا مراقب باشم یه موقع که هیچ کس تو دفتر نیست یواشکی برم نامه ام رو بندازم رو میزشون و بیام !!!!!

گفتم نه دخترم باید نامه ات رو ببری بهشون تحویل بدی.... ،با بهت نگاهم کرد  و لبخند زد،فکر کنم فردا روش خودش رو ببره جلو 

حالا شک کردم نکنه که از دید جماعت هم روش نرمال همون روش دخترک باشه !!! 

پریروز برای ساعت سه قرار مصاحبه داشتم ، اول مونده بودم که با اتوبوس برم یا با ماشین ،هر دو سختیهای خودش رو داشت ،سختیِ با ماشین رفتن جا پارک بود که در مرکز شهر اینجا حتی بهش فکر هم نکنیدکه اگه حتی به فرض محال یکی از جا پارکها هم نصیبتون بشه زمان مجاز برای توقف یک ربع بیشتر نیست....

 حاضر هم نبودم پونزده دلار بدم برای پارکینگ ( به خیالم اینقدر بود پول پارکینگ حداکثرررر) 

ولی با احتمال اینکه ممکنه بارون بیاد و باد باشه و.... گفتم جهنمِ ضرر میرم پارکینگ و فوقش پونزده دلار هم می دم .معضل دوم این بود که من اصولا تازگیها گم میشم وقتی با ماشین میرم جایی  ولی به خودم امیدواری دادم که دیگه این مسیر که n بار رفتم تو ذهنم مونده و مشکلی نیست. با این حال  گفتم یادم باشه جی پی اس رو محض احتیاط روشن کنم که خوب یادم رفت و روشنش نکردم. البته بی هیچ دردسری رسیدم به پارکینگ مورد نظر که دیدم زده جا نداریم ،حالا اگه فکر می کنید امکان این هست که بزنید کنار و ببینید باید کجا برید و چکار کنید و اون یکی پارکینگ کجا بوده در اشتباهید ،چون مطلقا جایی نیست برای کنار زدن ،دوبله پارک کردن ؟؟؟!!! چی می گید ؟؟

اینه که بی هدف راه افتادم فقط و فقط برای پیدا کردن یه جا که بایستم و آدرس یه پارکینگ دیگه رو بزنم جی پی اس که خوب هیچ جایی برای ایستادن نبود و من طبق معمول شروع کردم تون و تبار این مملکت و مسوولینش و قوانینش رو به فحش بستن که خدارو شکر به یه چراغ قرمز طولانی رسیدم و بازم خدارو شکر همسر اون یکی پارکینگ رو برام تو نقشه سیو کرده بود خلاصه با راهنمایی اون خانوم محترم تو جی پی اس رفتم و رسیدم به پارکینگ و اذیتتون نکنم طبقه یازدهم بالاخره جا پیدا کردم و راه افتادم که برسم به سر قرار. خوشبختانه چون سابقه خودم رو می دونم حسابی زود اومده بودم و کلی وقت داشتم. رفتم سوار اتوبوس شدم ( از این مدلها که یه سیکل بسته رو هی می چرخه و ادم مجبور نیست کلی پیاده بره تو خیابون اصلی ،ما که اومده بودیم مجانی بود الان کردنش پنجاه سنت !!) بالاخره رسیدم دم در ساختمون دانشگاهِ فلان جا که این کالج طبقه یازدهمش بود . بعد دیدم درست  زیر این ساختمون یه دونه از همین پارکینگ های ویلسونه ولی وقتی من سرچ کردم گوگل مپ بهم نشونش نداده 

بالاخره رفتم و مصاحبه انجام شدو طرف هم گفت من خیلی باهات هپی ام و هستی تو برنامه و ....یه سری سوال جواب دادم و فرم پر کردم و اون یه سری تو ضیح داد و تمام ...

با همون اتوبوس گردشیها برگشتم و رفتم همون جایی که بودم. اینقدر هم حس خوبی داشتم که اول رفتم از یه شیرینی فروشی ژیگول یه چی خریدم خوردم ،بعد دیدم نه نمیشه عیشم رو باید با سوشی تکمیل کنم رفتم چهارتا سوشی برداشتم که اینقدرررر بد بود که منِ عاشق سوشی نصفش رو ریختم دور بعد برای اینکه از دل خودم در بیارم رفتم پپسی خریدم واسه خودم و بی خبر از اینکه اون سرما خوردگی پنهان داره تو این گشت و گذارها رو میاد و یه اتفاق نامیمون دیگه هم داره تو اون پارکینگ میفته ...

به پارکینگ که رسیدم و کارت رو زدم تو دستگاه دیدم نشون داد 32 دلار !!!!! با اطمینان به اینکه اشتباه شده رفتم طبقه 11 تا ماشین رو بیارم و فکر کنم به کی زنگ بزنم و بگم این دستگاهتون داره اشتباه می کنه و.... که رسیدم دم خروجی و ماشین رو پارک کردم و دوباره کارت رو زدم و دیدم شده 39 دلار !!!!! یعنی هفت دلار شارژم کرد برای کمتر از ده دقیقه !!!!

هیچی دیگه 39 دلار دادم بابت دو ساعت پارکینگ و اینقدر هم حس بدی داشتم که n جا حواسم به سرعت نبود( از دردی که اون پول زور داشت ) و بالای حد مجاز می رفتم  حالا امیدوارم تو اون خیابونها دوربینی چیزی نبوده باشه وگرنه این دوره مجانی همین اول کاری  کلی خرج رو دستم میذاره 

شب هم که دیگه حسابی سرما خوردگیم رو اومد و هنوزهم  ادامه داره و هی بدتر میشه. تو مسیر هم که بر می گشتم وسط اتوبان پای راستم گرفت ، پشت فرمون !!!! یعنی بدتر از این میشه ؟؟؟ اینقدر داد زدم !!! که فکر کنم خودش تو رو دربایستی خوب شد


**نوشته ام شبیه نوشته های دفتر خاطرات بچه ها شد ولی اون 39 دلار آی درد داشت آی درد داشت که دوست داشتم یاد و خاطره اش رو ثبت کنم و دیگه تو ساعات اداری پام رو  تو هیچ پارکینگ خراب شده ای نذارم ....  

بلا نسبت حکایت همون شتره 2

دیروز برای اولین بار تو محل کار زدم زیر گریه

 تا حالا فکر کنم سه چهار باری شده بود که دوست داشتم بشینم زار زار گریه کنم ولی خوب هر بار به طرز ماهرانه ای جلوی خودم رو گرفته بودم 

ولی دیروز نتونستم! خودم هم وقتی داشتم گریه می کردم و می رفتم سمت دستشویی متعجب شده بودم که بابا مگه حالا چی شد که به این روز افتادی که دوباره یاد حکایت اون زبون بسته افتادم و اون کاغذ لعنتی ! 

ظاهرا آل رِدی  به ست پوینتم رسیده بودم و اون اتفاق ( که دوست ندارم الان اینجا بنویسمش ) حکم همون کاغذ آخری رو داشت برام 

خلاصه در دستشویی بودم و بالاخره خودم رو آروم کرده بودم که مسئول ادمین آفیس اومد که ای بابا فراموش کن، خودت رو اذیت نکن ،..... 

(تو پرانتز باید اشاره کنم که سرعت پخش شدن خبر در این سرزمین سرعتی باورنکردنیه یعنی تو می مونی کی ، کِی فرصت کرده خبر رو به گوش بقیه برسونه !!!!)

که باز من ماجرا برام تداعی شد و زدم زیر گریه ! خلاصه در آغوش کشان من رو برد دفتر مدیر که ریلکس کنم !

حالا این ها به کنارچیزی که برام جالب بود برخورد مدیرم بود ، اینقدر ازم معذرت خواهی کرد که واقعا معذب شده بودم و دوست داشتم بگم بس کن تو هم دیگه !!! اون یکی هم اومد پیشم نشست ( چند تا مدیر داریم ما آخه) تا مطمئن بشه خوبم ...

دیگه نتونستم بهشون بگم این اتفاقی که الان افتاد واقعا برای ما خاطره است و جریان اینه که یه شتری بوده بلانسبت و .......