پیدا شده از میان برگه ها

راز ثروتهای بزرگ که علت آشکاری ندارند جنایتی است که چون پاک و پاکیزه انجام یافته فراموش شده است.

شاید این در طبیعت بشر باشد که هرگاه کسی از روی فروتنی واقعی یا از ضعف و یا از بی اعتنایی هر چیزی را تحمل کند ما میل داریم همه چیز را بر او تحمیل کنیم.

خوشبختی ما همیشه بین کف پا و فرق سر ما جا می گیرد و اگر به خاطر آن سالانه یک میلیون یا فقط دو هزار فرانک خرج کنیم باز درک ذاتی آن در ضمیر ما در هر حال یکی است .


انوره دو بالزاک

آیا جایگزینی برای وقتی دلت می خواد کسی را تو آغوشت بکشی و نمیشه هست ؟

یک جایگزین  برای اینکه بخوای کسی را ببوسی و عطر تنش را حس کنی ولی دوری و نمیشه چی ؟

نه، می دونم که نیست 

چاره ولی هست 

تحمل 

الان دلم می خواد مامانم رو محکم بغل کنم و تولدش رو تبریک بگم ولی باید به فرستادن پیغام صوتی و چندتا استیکر بسنده کنم و صبر کنم تا بیدار بشه ،صبحانه بخوره و مودمش را روشن کنه تا بهش زنگ بزنم 

چه خوبه که خواهرم اونجاست 

خوشحالی کسانی که دوستشون داریم بیشتر خوشحالی خود آدم می چسبه ....

چهارشنبه عصر که از چریتی اومدم بیرون طبق روال این دو ماه اخیر رفتم فروشگاهی که اون نزدیکیه و مدتهاست  میگه داریم می بندیم و حراج کرده مال و اموال را

ولی نمی کنه قیمتها را پایین تر بیاره هر چند وقت که هم فروشگاه زودتر خالی بشه هم من اون سِت جاصابونی را که به  قیمت فعلیش نمی ارزه بخرم و هی هر دفعه نشنوم "می دونید ما داریم می بندیم و همه اجناس باید فروخته بشه و چه و چه ...." 

آره تو این فروشگاه بودم که خواهری زنگ زد، یک رومیزی برداشته بودم که داشتم می رفتم حساب کنم اینه که گفتم من پنج دقیقه دیگه بهت زنگ می زنم که گفت نه من دارم می رم کلاس ، گفتم خوب شب بهت زنگ می زنم گفت نه من شب دارم می رم ایران !!

هیچی دیگه ظرف دو روز تصمیم گرفته بود که بره ایران و تمام 

این عمل برای من زیر چهار ،پنج ماه طول بکشه روزهام شب نمیشه 


یک ساعت پیش مامان زنگ زد ،صداش می خندید 

می گفت کاش تو هم بودی و ....

گفتم فعلا داشته هارو بچسبید و کیف کنید از با هم بودن تا من هم یکی دوسالی فکر کنم ببینم کی دوباره بیام یه سر 

 

گلهام

از دل مشغولیها و لذتهای  این روزهام رسیدن به گلدونهامه 

گلدونهایی که خدارو شکر با دلم راه اومدن و سر حال موندن 

بهتره بگم من بیشتر با دلشون راه اومدم و سر حال نگهشون داشتم 

خوب مسلمه اونها گلن و اونی که باید بیشتر هواشون رو داشته باشه منم ( که دارم ) این را همه کسانی که گل دارن باید بدونن ( که ممکنه ندونن )

از لوسی و گل پری و نازگل نوشته بودم 

لوسی  گل نسبتا راحتیه، کنج دلخواهش رو که پیدا کردم ( که کار سختی هم نبود) دیگه خوبه و سرحال و با برگهای جدیدش شادم می کنه 

گل پری  خیلی قوی و بی توقعه ، یک گوشه تو سایه نشسته و با کمترین نور و آبی دلبری می کنه 

نازگل اما ادا زیاد داره، نه نور زیاد دوست داره نه کم ،نه آب زیاد دوست داره نه کم 

این اواخر همه گلهاش قهوه ای شدن و برگهاش بی جون. یک کم دقیق تر در موردش خوندم و طبق خونده ها گلدونش را عوض کردم و بردمش گذاشتمش کنار پنجره تا مدام اون نسیمی که دوست داره رد بشه از لا به لای برگهاش ، ولی باید مراقب نور باشم و با پرده ها نوری که بهش میخوره را تنظیم کنم که نه زیاد باشه نه کم.

 هر یک روز در میان هم باید با آب پاشیدن خنکش کنم ، تازه دوست داره خاکش اسیدی باشه اینه که گه گاه به آبش سرکه اضافه می کنم .

 این را یادم رفت بگم ، هر آبی را هم دوست نداره ،آب پر املاح اذیتش می کنه اینه که هر چند وقت براش آب بارون جمع می کنم که فقط با اون آب آبیاریش کنم .

خدا کنه جواب بده به این مراقبتها و حالش بهتر بشه که خودم به نظرم میرسه داره جواب میده.

به این همخانه های قدیمی تر چهار تا گل جدید هم اضافه شده 

طلا ، کرشمه ، ساغر و عسلک

با اینها خدارو شکر مشکلی نداشتم ، زود فهمیدم چی می خوان چی نمی خوان 

البته در مورد طلا خانوم یه کم بالا و پایین داشتم  تا فهمیدم قلقش چیه 

یک عادت خوبی که داره این طلا خانوم اینه که خیلی واضح و آشکار نشون میده چی می خواد. وقتی که زمان آب دادنش میشه از روی حالت برگهاش می فهمم ، البته عادت بهتر را من دارم که وقتی می فهمم چی می خواد و قلقش دستم اومده همون طوری که دوست داره باهاش رفتار می کنم ....

خلاصه لذتی داره کشف کردن خواسته های این همخونه ها و لذتی داره برآورده کردنشون و لذتی داره دیدن حس و حالی که در عوض بهم میدن