از گذشته

بعد از برگشتن دوباره به اینجا ،تو دست کشیدنها به سر و گوشِ ظاهر و باطن اینجا یک تعداد نوشته دیدم که  در قسمت چرکنویس  مانده

مثل این یکی که در تاریخ دهم اردیبهشت همین امسال نوشته بودمش:

"در اعماق جانم حفره ایست 

جنسش چیست ،از کجا آمده را میدانم و نمیدانم 

ولی هست ، با بودنش به صلح رسیده ام ولی این سازش باعث نمیشود که آرزو نکنم نباشد

جایی در اعماق روحم نا آرام است ،آرامش لایه های بیرونی تلاطمش را می پوشاند ولی این پوشش ،حضورش را ازبین نمیبرد "


آن حفره دقیقا چه بود را یادم نمی آید 
شاید تغییرات مداومِ این روزها و سالهایم آرام آرام آن حفره را هم پر کرده ،شاید هم پر نشده ولی  دیگر نمیبینمش

بی توقع شده ام این روزها، صبورتر شده ام این روزها
و اینکه اینها  نشان پختگیست یا خسته شدن از  نفهمیده شدن، نمی دانم!

شاید گاهی دانستن دلایل هم ضرورتی نداشته باشد ،شاید.