سناریوهای این ذهنِ...


دیشب خواب می دیدم با یک فاصله کمی از خونه تو همین جا تو نیوزیلند تو یه زمین خیلی بزرگ و باز، یه عالمه آدم از قبایل ماسایی اومدن زندگی می کنن !!!! با همون سبک و سیاق خودشون و من همون طور که در گیر و دار مرتب کردن و چیدن خونه ای بودم که اینجا خریده بودیم  و از طرفی همزمان به مامان و بابا و خواهر برادرم کمک می کردم برای مرتب کردن خونه شون که اونها هم اینجا خریده بودن به این فکر می کردم که تا وقت نگذشته باید دوربین رو بردارم و از این قبیله رویاییم که حالا زده و اونا اومدن بیخ گوش من عکس بگیرم.

این وسط کارم هم درست شده بود انگاری تو یه واحدی چیزی ، چون داشتم از روی مدرکی  اندازه های خروجی یک سیلو رو حفظ می کردم و می گفتم سه متر، حالا با سی چهل سانت کم و زیاد، میشه دو برابر قد خودت   

این ذهن پدرسوخته ببین چطور صبح تا شب منومی پاد و علاقه و خواسته هامو رصد می کنه و بعد اینطوری سناریوهای مسخره می نویسه و شبا می ده به خوردم !!!

 

همیشه بارون

بارونِ شدید، خیلی شدید

صدای خوردن بارون رو شیشۀ اریب پنجره اتاق ،صدای خوردن بارون رو سقف خونۀ همسایه ،صدای بارون تو اون باریکۀ جاری شده تو حیاط 

بوی چمنِ خیس ،بوی رطوبت ،بوی نرده های چوبی نم دار

روی تخت دراز می کشم ،چشم هامو می بندم ،قطره هایی که از فاصله بالای پنجره فرار کردن تو صورتم می خورن. دوست دارم بخورن به روحم به قلبم تا آروم و قرار بگیرم 

آروم و قرار ندارم قطره ها نمی رن تا عمق وجودم تا قلبم

بلند میشم 

قطره ها  راهشون رو پیدا می کنن و این بار می خورن به تختخواب خالی به جای خالی من در ...


ایمو


بدانید و آگاه باشید اگر در حال مکالمه با شخصی در فضای ایمو باشید و نفر دیگری با شما تماس بگیرد و جواب تماس این شخص دوم را بدهید و مشغول مکالمه بشوید نفر اول تمام مکالمات شما را مو به مو می شنود. 

مثلا تصور کنید که  دوستی با ایمو با شما تماس گرفته و  مشغول صحبت هستید، با مهر و محبت و فلان و بهمان و در این بین شخص دوم زنگ می زند و شما پاسخ تماسش را می دهید و به خیالتان مانند اَپهای دیگر تماس اول هولد شده است، بعد این شخص دوم از شما می پرسد چکار می کردید و شما بگویید "هیچی بابا این فلانیِ عوضی زنگ زده چهارساعته داره مخ من رو می خوره، مسخره ول کن هم نیست حالا شرش که کم شد خودم بهت زنگ می زنم ....."

البته هم من هم شما اینقدر مؤدب و متشخص هستیم که چنین کلماتی از دهانمان در نمی آید پشت سر کسی. فقط من باب مثال عرض کردم 

   

این روزها کسی نمی تواند پنهانی بمیرد !!!!


اختراعات و ابداعات جدید در دنیای ارتباطات باعث شده که دوریها اون معنی  قدیمشون رو از دست بدن. قدیم ها یادمه خبر دار شدن از فامیلی که خارج از ایران زندگی می کرد و اغلب هم محدود بود به آمریکا و چند تا کشور اروپایی ،فقط از طریق نامه ای بود که سالی چند بار می رسید و به نطرم هیچ چیزو هیچ چیز نمیتونه جای خوشحالی زمانی رو بگیره که پستچی زنگ می زد و می گفت نامه دارید. این شیرینی وقتی که دم عید بود و کارت تبریک خارجیی هم همراه نامه ،چند برابر می شد .گه گاهی هم تلفن زدن بود. اون موقع با بودن فقط یک فقره تلفن تو خونه و شرط جمع بودن همه افراد در یک زمان مناسب که بشه به اون طرف زنگ زد و هزینه بالای تلفن که تو حساب کتابهای نرمال خانواده ها خیلی جایی نداشت ،تلفن زدن  هم محدود بود. اغلب اوقات تلفن زدن از سمت اون شخص خارج نشین انجام میشد و هنوز برای من معماس که آیا اون موقع که هیچ کدوم از این وسایل ارتباطی نبودن  ساعت هم اختراع نشده بود !!! که این تلفن های گاه به گاه درنیمه شب ایران زده میشد!!! یعنی اون اشخاص مزبور با واقعیتی به نام اختلاف ساعت آشنا نبودن یا شاید هم خواب این وری هارو به هیچ حساب می کردن !! حالا به هر دلیل تو خونه ما که این تلفنها همیشه نیمه های شب بود و البته برای من که خجالت می کشیدم با نفر اون طرف خط صحبت کنم زمان خوبی بود چون چنان خودم رو به خواب می زدم  که تمام صدا کردنهای پدر و مادرم ،که همه رو هم میشنیدم ،بی نتیجه میموند که یعنی من الان در خواب بسیاار عمیقی هستم مثلا .( یادم باشه ایندفعه ازشون بپرسم آخه این چه کاری بود یه بچه خجالتی نه ده ساله رو وسط خواب شیرینش بیدار کنید با اونی که یه جمع و تفریق ساده بلد نیست برای محاسبه اختلاف ساعت حرف بزنه !!!)

حالا اما قضیه فرق کرده ،فیسبوک ،تلگرام ،اسکایپ ،ایمو ،واتس آپ ،....آدم رو در جریان کوچکترین اخبار مبدا قرار می ده. حتی اگه اهلش باشین از اینکه هر روز خانوادتون ناهار و شام چی خوردن و کی رفته خونه کی و کی چه گفته و چی نگفته و .... خبر دار میشین .

و این خیلی خوبه و بعضی وقتها  یه کوچولو هم بد .بعضی وقتها احساس می کنی تو این سر دنیا هم نمی تونی یه کاریو برا خودت انجام بدی و اصلا اگه هوس کردی چند وقتی واسه خودت گم و گور بشی امکان نداره چون هنوز سر یه زمانهایی باید خونه ات باشی که اگه نباشی عجیبه یا باعث نگرانی می شه و ....

به نطرم خوب بود اون زمانها که اینها نبود و گاهی می تونستی تو یادها نباشی و اخبارت رو هر شش ماه یا نمی دونم هر سه ماه به روز کنی ، نه دم به دقیقه !!!


پ.ن .چند وقت پیش  مادر یکی از آشناها فوت کرده بود و مامانم  زنگ زده بود بهم و می خواست این خبر رو هم  بده که یادم نره تسلیت گفتن به بازماندگان .دیدم انگاری اون مدلهای قدیم تو ذهنشه هنوز که مثلا خود عموی من هر پنج سالی ، ده سالی که کسی می رفت پیشش در جریان فوت تمامی درگذشتگان اون بازه قرار می گرفت. تازه اگر یهو اون شخص یادش میومد و حالی ازش می پرسید ! خلاصه مامان منم شروع کرد که آره مامان فلانی حالش یه کم خوب نیست و... (مثلا برای اینکه من در راه دور ناراحت نشم و ....) گفتم آره مامان می دونم حالش خوب نیست خدا هم رحمتش کنه دو سه روز پیش به دخترو نوه هاش تسلیت گفتم مامانم گفت از کجااااا فهمیدی ؟ جوابم مشخصه  از فیسبوک. این روزها کسی نمی تواند پنهانی بمیرد !!!!


پ.ن دوم :خدا کنه این آدمهایی که بی اجازه ویدئو کال می کنن یه جورایی متوجه بشن دقیقا این مثل اینه که کلید بندازی بری تو خونه مردم بی اجازه .روم که نمیشه اینو بهشون بگم چند باری با اکراه جواب دادم به همچین مواردی ولی بعد اون دیگه می ذارم این جور زنگها همین طور برای خودش بزنه.....


5.9 ریشتر


یکی از همکلاسیهای دانشگاه مسیج زده که اوضاع احوالتون خوبه ؟ از زلزله نیوزیلند شنیدیم و نگرانیم. 

آی می چسبه این تو یاد بودنهای  دور از انتظار! 

گفتم خوبیم و زلزله تو جزیزه جنوبی بوده و اونجا هم خدارو شکر کسی آسیب ندیده.