کاش میشد...

بعضی وقتها حجم دلتنگی و فشارش روی قلب دیگه قابل تحمل نیست 

قابل وصف هم نیست 

این فشار ،این حجم گندۀ زشت از طرفهای ظهر داغونم کرده 

الان دوست داشتم چشمام رو می بستم و باز که می کردم خونه مامانم بودم ،سر ظهری بود و مامانم صدام می کرد که برم دور هم ناهار بخوریم 

یه جای آشنا ،صداهای آشنا ، بوهای آشنا .....

امروز


امروز بعد حدود یک ماه و نیم یه روز تعطیل مشترک داشتیم ،خیلی خوب بود فقط یه جای کار می لنگید 

این ذهن همش فکر می کرد امروز از روزای پارسال همین موقع هاس ،وقتی هر دو بی کار بودیم و روزهای سرد و بارونی  (که دقیقا امروز همون طوری بود) خاکستری بودن و دلگیر ،روزهای سخت و پر از دلتنگی و ابهام

هر کاری هم کردم  که بفهمه بابا امروز که اون روزا نیست !!! حالیش نشد که نشد... 

به ... می گفتم تا ذهن و دلامون خوب مرمت نشدن بی خیال تعطیلیِ با همی ،این که فقط شد یادآوری ناخودآگاه شرایط بدِ اون روزها ... 

همین طوری

هنوز خیلی با آدمهای اینجا برخورد نداشتم که بگم خلق و خوشون رو میشناسم ولی یه چیزی که داره دستم میاد اینه که آدمهای زیر سی سالشون خیلی مودی هستن.

یعنی منحنی رفتاریشون سینوسیه ناجور 

یه چیز بد دیگه ای که احتمالا تو خودشون  عادیه ولی بد جور تو ذوق می خوره عادت سلام نکردنِ همین جماعت تو این رده سنیه. مثلا صبحها که به هم می رسن هیچ عکس العملی از خودشون نشون نمیدن. 

تو جلسات صبح همیشه مارتین و بقیه به اینها سلام می کنن که در اکثر موارد اینها جوابشون رو هم نمی دن !!!!!

ولی همچین که از این بازه سنی رد میشن، حسابی عوض میشن و اون وقت حتی تو محل و خیابون که از بغلت  رد میشن لبخند می زنن و سلام می کنن.فکر کنم سن رشد تربیتیشون سی سالگیه !!!

تو جلسات صبح هم یه سریشون دراز می کشن !!! ( جلسه تو فروشگاهه و از همون مبل و صندلیهای موجود استفاده میشه ) صبحانه و کافی خوردن هم که معموله ولی اگر موبایلشون زنگ بخوره یه وقتی حتما تذکر می گیرن .... 


یه فانتزی !!!


دوست دارم یه سری از مشتریهای اینجا ( نود در صدشون یعنی ) رو بذارم در مقابل یه سری از فروشنده های ایران ( هفتاد ،هشتاد درصدشون یعنی ،لااقل برحسب تجربه های من ) بعد بشینم ببینم چی میشه 

طرف اول با کوووووووه خواسته و توقع و حق مسلم خود دانستن بهترین سرویس و طرف دوم با اوووووج بی توجهی و گور بابای مشتری گفتن و شاید هم بی ادبی 

طرف اول که وقتی بهش گفته میشه فلان چیز رو تموم کردیم بعد سایت بهش نشون داده میشه بعد لیست تمام موجودی ها در حالی که خودش تا کمر تو مانیتوره !!! چک میشه بعد یک نفر از بخش مربوطه پیج میشه تا بهش دوباره توضیح بده که جنس مورد نظرشمارو به پیر به پیغمبر نداریم  و باید براتون سفارش بذاریم برای سازنده ، بعد می پرسه چقدر طول میکشه و اون بنده خدا هم میگه من الان سفارش می ذارم ولی اینکه چقدر طول میکشه تا اونها برامون بفرستن رو نمی دونم ،بر می گرده میگه یعنی شما نمی خواین هیچ کمکی به من بکنید ؟ !!!!!

طرف اول که وقتی جنسی که خریده رو ور میداره میاره که من می خوام اینو پس بدم بعد ازش می پرسن چرا ؟ می گه فلان جا دیدم داره ارزون تر می فروشه بعد بهش می گن ای جونم داره چند میده ؟ میگه فلان قدر (حالا خوبه در این مرحله یه چیزی برای اثبات می خوان خدارو شکر) بعد که محرز شد راست میگه بقیه پولش رو بهش پس می دن یا خیلی وقتها این اتفاق قبل خرید می افته یعنی که می گه فلان جا داره این جنس رو اینقدر میده و قیمت بلافاصله آورده میشه پایین براش.

طرف دوم که در کیس اول با یه نچ گفتن بدون این که نگاهت کنه یا سرش رو برگردونه طرفت کل ماجرا رو در همون اول ختم می کنه و والسلام 

طرف دوم که در کیس دوم با جواب برو از همون جا که ارزون تر می ده بخر،خووووش اومدی !!! خیال خودش و خودتو راحت می کنه 

خلاصه این حکایتهای طرف اول و دوم زیاده... 

 در مقابل هم قرار گرفتنشون می تونه ماجراهای دیدنی ای خلق کنه !!!!!


آهان یه چیز دیگه

 طرف دومی که وقتی بهش میگی سلام ،خسته نباشی ،اگه حال کنه جواب میده (اونم بدون نگاه کردن بهت ) ولی این تویی که باید سلام کنی (  در اغلب موارد البته ،نه همیشه)

طرف اولی که باید این قبیل مکالمات را همراه لبخند و تماس چشمی بشنوه 

سلام حالتون چطوره ؟ امروزتون تا حالا چطور بوده ؟ تعطیلی خوب بوده تا به اینجا ؟ تا حالا چیکارا کردین ؟ جایی رفتین یا خونه بودین و استراحت ؟ امروز هوا عالیه عجب آفتابی،کیف میده برای گشت و گذار،نه ؟ هر چی می خواستین رو گیر آوردین تو فروشگاه ما ؟ بعد اینجا بازم خرید دارید یا برنامۀ دیگه ای دارین ؟ .........................


 

فرزند بیشتر زندگی بهتر ....


تو این یک سال و چند ماهی که اینجام چندین و چند برابر عمر رفته در دیار خودم ، زن حامله دیدم !!!

صحبت بچه زیر چهارتا رو هم نکنید که دلخور می شم .اغلب هم از یک الگوی خاص تبعیت می کنن، یعنی خدا نکرده یکیشون نمیذاره اختلاف سنی دو تا بچه بیشتر از دو تا سه سال بشه .اینه که زیاد دیده میشن خانومهایی ( اغلب یه ده دوازده سالی هم کم سن و سال تر از من هستن) که دو تا بچۀ قد و نیم قد ،که کوچیکه هنوز زبون باز نکرده، دنبالشون هستن ،سومی تو کالسکه خوابه ،چهارمی تو دل مامانشه و پنجمی تو برنامه سال آینده پدر و مادر... 

دولت ایران حتما باید در این زمینه و در راستای سیاستهای اخیرش در راستای فرزند بیشتر ،زندگی بهتر ، از کشور نیوزیلند کمک بگیره ،دارن عالی عمل می کنن ،عالییییی

خلاصه اینکه جماعت نسوان اینجا بچه دار شدن رو تو یه بازۀ ده ساله ،احتمالا هم تو بیست تا سی سالگی،  کنترات بر میدارن و والسلام ....

دوست دارم بعدها ، اگه بشه ،از شون در مورد انگیزشون بپرسم ،ببینم چه حلاوتی است در این پروسه که به همه زحمتها و درد زایمانها و مسوولیتها می ارزه ....

البته که دردسر بچه داشتن و فکر و خیالها و توقعات و هزینه ها و... شاید یک در صد اون چیزی که تو ایران هست نباشه ولی اون درد زاییدن چی پس  !!!!! 


*اولا خانومهایی رو که می دیدم خوش تیپ و سرحال ولی یه کم سن و سال دار که دست یه بچه ای رو گرفتن و اومدن خرید یا پارک  یا.... فکر می کردم خوبه اینجا همچین محدودیتی نیست میشه یه چند سال دیگه بشینم به بچه دار شدن فکر کنم  !!!! انگاری فرصتش هست تو این سرزمین، نمونه اش هم همین خانومها که تو این سن و سال بچه دارن .... زودی ولی فهمیدم این خانومهای محترم مادربزرگهای بچه هان .مادر هاشون تو سن های ده سال قبل من آردها رو بیختن ،الکهارو هم آویختن