همین طوری 20

چقدر این مدت شلوغ بوده سرم 

کاری که قرار بود پارت تایم باشه بعد از چند روزی تبدیل شد به یه کار تمام وقت و حتی یه کم هم بیشتر

کار فروشگاه از ساعت نه صبحه ولی هر روز یک ربع جلسه است که  دستاوردهای مالی شرکت مربوط به روز قبل به اطلاع همه می رسه. به هر شخص تازه ای هم فقط تذکر داده میشه که این اطلاعات محرمانه است (البته تو قرار داد هم این مورد اومده )

( اون روزی مارتین به یه دختر جوونی که تازه اومده بود داشت می گفت محرمانه یعنی تا این حد که شب که با دوست پسرت نشستی و پاپ کورن می خوری و همدیگرو بغل کردید و تلویزیون نگاه می کنین و یهو اون وسط تبلیغ اینجا پخش میشه نگی هانی می دونستی درآمد امروز ما اینقدر بوده ؟؟؟ !!!)

آره خلاصه به خاطر این جلسات صبحگاهی ، شروع کار من شده هشت و چهل و پنج دقیقه .بعد به خاطر این که این جا از این نعمت که هر وقت رفتیم بیرون یه تاکسی جلو پامون ترمز بزنه و در گیر زمان و جدول و برنامه نباشیم خبری نیست باید هر روز راس ساعت هفت و بیست و پنج دقیقه از خونه بزنم بیرون تا به اتوبوس هفت و بیست و نه دقیقۀ !!!! سر خیابون برسم بعد وسط راه خط عوض کنم و یه اتوبوس دیگه سوار بشم که می ره آلبانی ( اسم این منطقه جالبه باید ببینم دلیلش چی بوده ؟) 

بسته به این که مدرسه ها باز باشه یا نه ( عامل اصلی ترافیک) بین ساعت هشت و بیست دقیقه تا هشت و چهل دقیقه می رسم .

عصر هم تا ساعت پنج و نیم فروشگاه بازه ، یکشنبه ها این ساعت میشه شش که من هم می مونم و پنجشنبه ها میشه هشت شب که اون گروه جقله ها از ساعت چهار میان و کم کم زمام امور رو در دست میگیرن.عصرها هم بسته به طول کشیدن کارهای مالی و.... رسیدن به کدوم اتوبوس ماکزیمم هفت خونه ام که البته یکشنبه ها دیرتر میشه چون فاصله زمانی اتوبوس ها خیلی بیشتر از روز های غیر تعطیله.

با این وصف حال دیدم که پنج روز کار کردن ( که واقعا بدون فکر و فقط اینکه بالاخره یه درآمدیه در جا قبول کرده بودم)  خیلی داره اذیتم می کنه این چند روز آخر که دیگه حسابی به هم ریخته بودم .هر روز کار کردن اینجا عین سه روز کار کردن تو ایرانه برام (با اینکه من تو ایران هم آدم پر کاری بودم اصولا سرکار ).بارها شده  عصری تو خونه چیزی رو که همون روز صبح اتفاق افتاده اومدم تعریف کنم، گفتم اون روزی ... و واقعا هم همین قدر به نظرم دور میومده .

ما تو ایران  به عینا تمام ساعتهایِ کاری رو کار کردن و فقط راس ساعت مشخص و سه بار در روز استراحت کردن عادت نداریم خداییش .

موبایل هم که به هیچ عنوان نمیتونی با خودت داشته باشی غیر همون زمانهای استراحت .

هی قرو قاطی میشه حرفهام ،خلاصه دیدم این جوری دوست ندارم و فشار کار و ساعتهای بیرون از خونه بودن خیلی زیاده ،دیروز صحبت کردم که دوباره بشم چهار روز در هفته که موافقت هم کردن و از هفته بعد چهار روز می رم .

البته با ماشین داشتن ( که باید یه کاریش بکنیم به زودی ) اوضاع مربوط به زمانهای رفت و امد خیلی بهتر میشه.  از خونه تا فروشگاه یک ربع راهه .اینجا اتوبوسها برای اینکه مناطق زیادتری رو پوشش بدن از نقطه A مستقیم نمیرن به نقطه B ، یه دور شمسی قمری مبسوط می زنن . اینه که با این که خیابونها خلوته و اتوبوسها حتی یه جاهایی خط ویژه هم دارن رفتن با اتوبوس خیلی طولانی تره .تو روزهای تعطیل هم که فاصله اتوبوسها زیاد میشه اوضاع بدتره مثلا یکشنبه ها فاطله زمانی یکی از خطهایی که من میرم میشه هر نیم ساعت به جای هر ده دقیقه و دومی هم میشه هر یک ساعت. اینه که روزهای یکشنبه باید یه کم هم زودتر برم و نهایتا هم کلی زود برسم ولی چاره ای نیست...