از دوشنبه عنتر خان رو ندیدم 

از همون دوشنبه که دلم رو به دست آورد دیگه نیومد 

البته  از نیومدنش  خیلی هم  ناراحت  نیستم که هیچ، خودم هم زمینه فراهم می کنم که آفتابی نشه 

اونم خوب کرد که نیومد شاید فهمیده حسم بهش خیلی سفت و قرص نیست هنوز 

این اسم رو هم براش اون موقعی گذاشتم که هنوز دوسش نداشتم ، هنوز ازش می ترسیدم

اون روزی که استیصالش رو دیدم و دلم سوخت و دستهای کوچولوش رو دیدم و دلم رفت دیگه به این اسم نه چندان قشنگ شناخته شده بود، کاریش نمیشد کرد...

عنتر خان یادم انداخت که خیلی  از ترسها فقط ساخته و نتیجه یک ذهنیت غلط هستن و فکر نکردن و درست ندیدن. 

 این ترسها  بعضی وقتها اینقدر واقعیت رو عوض می کنن ،اینقدر واقعیت رو بزرگ و وحشتناک می کنن که حقیقتشون فراموشمون میشه و بعدش ما دیگه اون تصویر جعلی رو باور می کنیم  و چیزی که ازش می ترسیم  یه ذهنیت و تصویر جعل شده اس از حقیقتی که موجوده 

متاسفانه اغلب هم  نیازی نمی بینیم به ترسهامون غلبه کنیم چون نمیدونیم در ساده ترین حالت دارن مارو از چه لذتهایی محروم می کنن...

خلاصه اینکه این عنتر خانِ ما داشت می رفت که کمک کنه من بر سومین ترسم هم غلبه کنم که داستانمون به آخر نرسید، ولی حداقلش این بود که بهم فهموند آمادگیش رو دارم

اما  شایدحالا زمان مناسبی نباشه، کارهای مهم تری دارم ، یه ترس جدید داره درونم  رشد می کنه که باید فعلا مشغول اون بشم ،باید جلوی رشد اون رو بگیرم ، ترسِ از آدمها ...


راستی نگفتم عنتر خان یه مارمولکه ، یه مارمولک نیوزیلندی (Skink) ، سیاه سوخته و حفاظت شده البته.  یه موجود کوچولو و بی دفاعی که اون روزی از صدای جیغ من چنان ترسید و مسیر رو در جهت اشتباه رفت که دیگه هیچکاری نتونست بکنه جز اینکه سر جاش بی حرکت بمونه و خودش رو جمع کنه و سرش رو بیاره بالا و شاید بشنوه که من  بعد دیدن اون حالت استیصالش دارم بهش می گم الهی قربون اون دستای کوچولوت برم از چی می ترسی ؟ !!!!

رفتم که اونم بتونه بره ، چند دقیقه دیگه که برگشتم نبود ....     



باید دید ...

هیچ وقت تو زندگیم از گذر سریع زمان خوشحال نشدم الا این دوسال و نیم اخیر و علی الخصوص این چهار ماه آخر

قند تو دلم آب میشه وقتی تقویم رو باز می کنم که ببینم چقدر مونده تا مهر به نیمه برسه و میبینم بیستم مهره

اگر این دور سریع نبود نمی دونم باید چکار می کردم !!!

 امیدوارم یه روزی این دل قرار بگیره و روزها سرعت گذرشون به قاعده بشه ، نه تند نه کند. 

تکلیفم با خیلی چیزها معلوم نبود ، این هجرت ( از نوع شمسی قمری نه ها همین معمولیش ) تکلیفم رو با اغلبشون ( نه همش )معلوم کرد گو اینکه شهامت ندارم برای عمل ولی همین که تکلیف معلوم بشه خودش خیلیه

به جای نداشتن شهامت هم بهتره بگم داشتن زیادی ملاحظه و داشتن رودربایستی با خودم و زندگی و دیگران .....

تکلیفم با خیلی چیزا معلوم شد ولی یه بلاتکلیفی گنده اومد تو زندگیم به جاش و اون اینکه می خوام کجا زندگی کنم ؟!!! 

هنوزخیلی دلبسته اینجا نشدم ، از اون دورها هم دل نکندم. میدونم که هیچ وقت دل کنده نمیشه ولی همون مقدار لازم هم دلم کنده نشده 

شاید این سفر بتونه بیشتر تکلیفم رو روشن کنه ؟

باید دید ...

تا چه پیش آید...

حدود پونزده روز دیگه جا به جا میشیم 

پیدا کردن خونه اینجا کار راحتی نیست ، خونه مناسب که از اون هم بدتر 

داستان و حدیث خونه های اجاره ای زمین تا آسمون با ایران فرق داره و فکر می کنم با خیلی جاهای دیگه هم 

اینجا چون زیادن افرادی که مرحله ترنزکشن زندگی رو می گذرونن و در کنار اون خونه هم مثل تقریبا تمام چیزهای دیگه گرونه ، معمولا خونه ها با تعریف ما در مورد جایی به اسم خونه فرق دارن ،البته تفاوت سبک معماریها هم در این قضیه بی تاثیر نیست. 

مثلا فراوون خونه هایی هستن  که گاز نداره ( گاز منظورم سوخت گاز نیست اون وسیله ایه که ما بهش می گیم گازحالا از هر نوعش ) چون یه عالمه آدم هستن که پخت و پز در منزل شاید آخرین الویت ذهنشون باشه ، اصلا خونه با آشپزخونه درست درمون سخت گیر میاد و کلا هرچی خونه به فرم نرمال  نزدیک تر، قیمت هم  به مقدار قابل توجهی بالاتر. 

حالا البته جایی که داریم می ریم خونه اس خداروشکر!! گرچه خیلی با معیارهایی که برای همین جابجایی اول در نظرم بودهم فاصله داره ولی چون لااقل مورد عجیب غریبی نداره و ما هم دلیل اصلیمون برای جابجایی چیزی بود جدا از مناسب تر کردن فضای خونه ( که آن دلیل بماند ) ، در هر حال راضیم 

خونه تو محله آروم تری نسبت به جای فعلیمون قرار داره !! و فاصله اش با جایی که الان هستیم یازده کیلومتره ولی به دریا نزدیکتره...

یکشنبه روز بازدید خونه بود وتو مدتی که اونجا بودیم دو تا خانواده نیوزیلندی و یه خانواده ژاپنی هم اومدن برای بازدید  ، طبق روال و قانون اینجا هرکسی که خونه رو بپسنده فرم پر می کنه که شامل مشخصات افرادیه که می خوان باهم خونه رو بگیرن ( که به طبع مهم نیست چه نسبتی با هم دارن ) ودادن مشخصات چند نفر معرف و صد البته شماره تماس صاحبخونه قبلی

ما هم فرم رو پر کردیم و روز دوشنبه صاحبِ خانه  تماس گرفت که ما رو انتخاب کرده  

 طبق همون روالی که گفته بود به یکی از همکارها و به صاحبخونه فعلی هم زنگ زده بود ،بابت تحقیقات محلی 

حالا امشب هم قراره بریم برای بستن قرارداد....


ویلایی ها

امروز فیلم ویلایی هارو دیدم 

اگر دیگه این واقعیت رو بپذیرم که فیلم ایرانی یعنی غم و غصه و فیلم هر چی بهتر ،غم و غصه هم بیشتر، نظر دادن در مورد این فیلم راحت تر میشه 

فیلم البته فیلم شادی نیست ،مسلما فیلمی با موضوع جنگ نمیتونه فیلم شادی باشه ولی خوشبختانه برعکس خیلی از فیلمهایی که این اواخر دیدم و سعی مجدانه کارگردان و عوامل در خون به جگر کردن بیننده مشهود بود ،این فیلم از این ماجرا مبری بود ،ناراحت کننده بود همون قدری که توقع می رفت 

یه مقدار و یه جاهایی شعاری بود، به خصوص درشخصیت پردا زی یکی از بازیگران  اصلی ( شعاری و تا حدودی لج دربیار ) ولی جدای از اینها فیلم خوبی بود که از دیدنش به هیچ عنوان پشیمون نشدم و این اتفاق جدیدی بود بعد از تعداد زیادی فیلم ایرانی دیدن در این اواخر 

دنیای مجازی هم برای خودش دنیاییه !

من شخصا ترجیح میدادم در روزگاری زندگی میکردم  که کلا این فضاها وجود نداشتن .گرچه خودم هم زیاد استفاده میکنم  ازبعضیهاشون ولی معتقدم یه جورایی ضررهاشون بیشتر از منفعتشون بوده که البته بررسی درست بودن این نظر دست روانشناسها و جامعه شناسهارو میبوسه .

حالا در کنار خوبیا و بدیهای این فضاها یه چیزایی هم هست که به هر حال به چشم می خوره و توامان باعث حالت تهوع و کهیر زدن میشه و در پاره ای مواقع هم جوانه زدن شاخ، روی سر !!! 

یه دست از این قضایا واقعا جدی و بد هستن مثل گسترش بیش از حد اخبار خاله زنکی و شایعه و ...که بیشتر هم توسط شبکه های خبریی  صورت میگیره که من از کم و کیفشون خبر ندارم ولی میبینم که این ا واخر  خیلی زیاد شدن و فصل مشترک همشون پوشش دادن رویدادهای هنری و حتی حوادث ناگواره  به روشی به شدت زرد و لمپن گونه...

یا مثلا تبِ در معرض دید  قرار دادن یا به عبارت واضحتر تو حلق بقیه کردنِ لحظه به لحظه زندگی و مسائل خصوصی.

 واقعا برام سواله با علم به وجود  جنایاتی که این اواخر زیاد خبرش رو شنیدیم و برای بچه ها اتفاق افتاده و میفته چه جوری یکی میاد سوژه صفحه اش رو ( که برای عموم هم بازه) میکنه مثلا عکس گذاشتن از دختر بچه یا پسر بچه کوچیکش ، واقعا فکر نمیکنه که چقدر آدم ناسالم میتونن جزو مخاطبین صفحه اش باشن ؟! ....

حالا این معضلات و موارد جدی به کنار یه سری رفتارهای کهیر تولید کن هم هستن که گاهی رگِ کنجکاوی و مازوخیستیم باهم بالا میزنه و دروغ چرا نگاهشون هم می کنم و همیشه به این فکر می کنم که من اگر روانشناس بودم به یه تعدادی از این به اصطلاح شاخهای اینستا! حتی پول هم میدادم تا روشون تحقیق کن م و ریشه و علت  کارهاشون رو در بیارم و یه مطالعه و تحقیقِ ناب و جدید تو زمینه تخصصیم می کردم 

مثلا مثل اینهایی که دوربین رو می گیرن جلوی صورتشون و در حالی که داره یه آهنگ هم تو پس زمینه پخش میشه لبخند میزنن یا چشمهارو تنگ میکنن اینطوری که انگار داره یه چیزی در دوردستها اتفاق میفته و اینا با جمع کردن چشم می خوان بهتر ببیننش ،خوب همین ؟!!! لااقل یه چی هم بگو  

یا این میل وحشتنااااااکِ رو به افزایشِ عکس از باسن های برجسته گذاشتن در حالی که عکس هم به طبع باید در آینه باشگاه باشه و لب هم موقع عکس گرفتن به صورت زیرپوستی  گونه ای کمی غنچه شده باشه.

 همین پونزده بیست سال پیش یکی سایز اون قسمت از بدنش به ترتیبی بود که الان مد شده ،بر میداشت تی شرتهای برادر یا باباش رو می پوشید که قشنگ روی اون موردِ تو افساید رو خوب بپوشونه ( البته در این مورد که پدر صنعت مد و تبلیغات و بلا و فشاری هم که نود در صد  روی بخش مونث جامعه بشری  است، بسوزه )

یا اینکه یه سری هم هستن که مثلا عکس دو یا چند نفر رو میذارن و می نویسن کدوم ؟ !!!!!!! 

 تعداد لایکها و البته نظرات ارائه شده روی همچین پست ها یی قابل تامله 

یا مثلا طرف میگه یه ٱمار بگیرم ببینم طرفدارای جنیفر بیشترن یا کیم ( چون خیلیم صمیمیه با افراد نامبرده با اسم کوچیک صداشو ن میکنه ) خوب  اخه برای چی می خوای آمار بگیری ؟ چی میشه حالا وقتی نتیجه روشن شد ؟؟؟؟

یه مدلهایی هم هست که انگشت می کنن تو احساسات و اعتقادات مردم به خیال خودشون ،مثلا عکس یه بنده خدا رو میذارن که اگه فکر می کنی با وجود بیماری هنوز زیباست قلب بذار !!!! 

یا هر لایک یعنی دعا برای سلامتیش !!!! 

از عکس گرفتن از غذا و ... که نگم ،البته  این مورد به نظرم خیلی هم جالبه در خیلی از مواقع ولی دیگه نه اینکه بخوای مردم رو در جریان هر سه وعده هر روزت بذاری ،وااالا!  

 آخرین چیزی هم  که انگار مد شده اسکرین شات گرفتن از چتهای تلگرامشونه !!!

یعنی موردی نباید بمونه که نگهش داریم فقط برای خودمون. 

با ادبیات همین جماعت باید بگم کار به عکس گرفتن و اپلود کردن از موارد خصوصی تر نرسه ،صلواات