کاش میشد...

بعضی وقتها حجم دلتنگی و فشارش روی قلب دیگه قابل تحمل نیست 

قابل وصف هم نیست 

این فشار ،این حجم گندۀ زشت از طرفهای ظهر داغونم کرده 

الان دوست داشتم چشمام رو می بستم و باز که می کردم خونه مامانم بودم ،سر ظهری بود و مامانم صدام می کرد که برم دور هم ناهار بخوریم 

یه جای آشنا ،صداهای آشنا ، بوهای آشنا .....

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 23:17

منم یکی دو روزه که دلتنگی با تمام قوا داره آزارم میده
فکر کنم کمی حالت رو میفهمم
ولی باید صبر کرد به امید روزهای خوب آینده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد