چهل در صد خطا !!!


یعنی این بحران چهل سالگیه یا هر چی ولی می چسبه وقتی فکر می کنن سن و سالت کمتر از این حرفهاس. به خصوص این جماعت کیوی که در صد خطاشون حالا نمیدونم چرا اینقده زیاده ،یعنی دیگه خیلی زیاد، زیاده . 

امروز دوتا چیز از فروشگاه برداشته بودم رفتم گذاشتم پشت کانتر که بعدا حساب کنم یکی از بچه ها پرسید این پتو رو که برای خودت خریدی ولی این مال کیه ؟ گفتم اینو برای شوهرم خریدم با تعجب گفت مگه تو عروسی کردی ،گفتم آره 

گفت حالا چند سالت هست ? گفتم به نظرت چند سالمه ? گفت بیست شش ،بیست و هفت !!!!! 

گفتم گذاشتیم سر کار دیگه ؟ !!!! گفت نه همین قدر بهت می خوره 

گفتم نه من  چهل سالمه 

جلوی دهنش رو گرفت و یه جیغ مانندی کشید و همین طور با تعجب نگاهم کرد 

بعد هی با خنده و ذوق می گفت نه باورم نمیشه 

منم گفتم ( تو دلم ) قربون این ناباوریت برم که روز من رو ساختی 

اینها انگاری اون موهای سفید اشاره شده در چند پست قبلی رو نمی بینن !!!

همین طوری از اینجا 6


اینجا وقتی دو نفر می خوان ازدواج کنن این امکان براشون هست ( و خیلی ها هم از این امکان  استفاده می کنن ) که برن از روی موجودی های یک فروشگاه یک لیست از وسایلی که می خوان و نیاز دارن تهیه  کنن و اون لیست رو به اسم خودشون ثبت  کنن بعد این رو به همه کسانی که می خوان به اون عروسی برن و هدیه بدن هم بگن .

بعد هر کسی که می خواد هدیه بگیره به اون فروشگاه مراجعه می کنه و با گفتن اسم عروس و داماد یه پرینت از لیست تهیه شده می گیره و با توجه به جیبش و میلش هدیه اش رو می خره و این طوری مطمئن میشه که اون هدیه دقیقا چیزی هست که اون زوج احتیاج داره ،بعد هم اطلاع میده چی خریده که فروشگاه اون مورد رو از توی لیست حذف کنه تا نفرات بعدی کادوی تکراری نخرن 

به همین سادگی ، به همین باحالی 

چه کردن با من این روزها .....

در عرض یک سال و نیم کمتر ، جوابم به آرایشگری که می خواد موهام رو رنگ کنه و می پرسه موی سفید هم داری ؟ از "نه اصلا"  به " آره حسابی"  تغییر کرده  ( این حسابی در مقایسه با قبل البته )

این که "موی سفید فلکم  رایگان نداد" ، خوب در موردمن صدق می کنه خوووب !

از این موهای سفید خیلی بدم میومد خیلی ، لجم می گرفت ازشون یه جورایی .

ولی امروز دم ظهری ، تو اون آفتاب مطبوعی که از پنجره می زد تو اتاق و تو آیینه ،یهو و بی هیچ مقدمه ای باهاشون به صلح رسیدم ،دیگه ازشون ناراحت نیستم ،هستن دیگه برا خودشون ... 

Know how !!!!

 اون تخصصم بود در مورد تعمیر پرینتر 

اون روزی دیدم یکی  صدام کرد و به پرینتر اشاره کرد که کدوم  سیم رو می کشیدی بیرون ؟   پرینترش پکیده بود باز ،آدرس رو دادم بهش.

 یه ذره گذشت دیدم یه فحشی به پرینتره داد که یعنی ای بابا پس چرا درست نمیشه ، رفتم ببینم چی شده ،جای کاغذش رو چک کردم دیدم خالیه .

یه رل کاغذ براش انداختم و گفتم ( تو دلم ) دیگه حالا همه چی هم که با "پول اوت " کردن حل نمیشه جیگرم !!!

فیلم های این چند وقت

هی فیلم ایرانی می بینم به امید این که این یکی خوبه بعد هی آخر فیلم به خودم بد و بیراه می گم بابت دیدنش ولی بازم از رو نمی رم و دوباره می بینم .

 اغلب فیلمها اینقدربد شدن که با دیدن یه فیلم مثل تباهی می گی باز خدارو شکر این  یکی مثل فیلم شیفت شبِ نیکی کریمی نبود لااقل ، که اگر تو ساخته بودیش و نتیجه شده بود  این ، به گردن نمی گرفتی ساخت همچین فیلمی رو نه این که تو مصاحبه ها و نمایش ها اینقدر هم دچار غرور نچسب بشی و قیافه بگیری که خاطرات بازیها و کارهای خوبت رو هم از بین ببری ...

فیلم های خوب ایرانی رو هم که قبلش باید یه قرص قلب بخوری و یه بسته دستمال هم بذاری بغلت چون کنستانترۀ هر چی بدبختی و فلاکت  تو جا معه اس رو تو اون یک ساعت و نیم ،دوساعت ، مجدّانه می کنن تو حلقت !

نمی دونم چرا فیلم های خوب ما اینقدر تلخه اینقدر سیاهه اینقدر مصیبته ؟؟؟

یکی از همین فیلم های خوب فیلم " چهارشنبه 19 اردیبهشت بود" که تو یه صحنه هاییش دیدم دارم از شدت اضطراب همین طور گوشت کنار ناخونم رو می کنم !!! 

این جور فیلم هم  معلومه که باید ساخته بشه  ولی واقعا نه این طوری که فیلم خوب  فقط بشه یه فیلمِ سیاهِ پرِ درد، بی هیچ ردی از امید و سفیدی ...