همین طوری 14


این جا ( مثل خیلی از کشورهای دیگه ) به واسطه طبیعت زیبا و متنوعش و همین طور نبودن مانعی به نام حجاب ، افراد بیشتر عکسهاشون رو در فضای آزاد می گیرن تا داخل آتلیه . 

به همین دلیل وبه اضافه اینکه ... فعلا آتلیه نداره برای گرفتن عکسهای داخل فضای بسته ، تو خونه مشتری قرار می ذاره .تجربه جالب و متفاوتیه.

جلسات عکاسی که تا به حال رفتم همه مدلها ، خانمهای ایرانی بودن .مورد جمعه ولی یه خانوم کیوی بود که باز تجربه رو متفاوت می کرد، اولین جلسه عکاسی با زبون اصلی بود !! 

البته من کلا فلسفه عکس انداختنِ حاملگی با این همه تاکید بر روی شکم برهنه و  ورقلمبیده  برام عجیبه ،به خصوص آپ لود کردن و به اشتراک گذاشتنش  در فیسبوک و ...به نظرم وقتی شما حاضر نیستی مثلا در شرایط عادی بلوزت رو بزنی بالا و عکس بگیری و  بذاری تو صفحه ات ، با حامله شدن هم چیزی فرق نمی کنه شکم همون شکمه ... 

نمیدونم خودم اگر حامله می شدم تحت تاثیر این مد و الزام ایجاد شده ، از این عکسها می گرفتم یا نه ؟  از اون مدلی که شکم لختت باید معلوم باشه رو می گم بقیه اش که اشکالی نداره خوب ... 

  

 

گاهی آسمون همه جا یک رنگه


این جا هم به همون اندازه ایران و بلکم خیلی بیشتر باید آشنا داشته باشی تا بتونی راه پیدا کنی به محیط کار 

دوشنبه پیش  عصری که داشتم از آپ شاپ بر می گشتم و یکی از بدترین روزای این چند وقت رو گذرونده بودم بس که اتفاقات غیر قابل پیش بینی در نبود راهنما و کمک  پیش اومده بود و خسته ام کرده بود یکی از بچه ها زنگ زد و گفت فلان جا داره نیرو می گیره و فردا برو پیش فلانی که اون ببرتت پیش مدیرش .

من هم همین کارو کردم و سه شنبه رفتم و اون آقایی که نقش معرف من رو داشت و من فقط اون روز و در حد دو تا سه دقیقه دیدمش  !! من رو به مدیر معرفی کرد ( این آقا از دوستان دوستای ایرانی ماست ). با مدیر گپ و گفتی کردیم و گفت برای یه مصاحبه دیگه بهت زنگ می زنیم .روز پنج شنبه به من زنگ زد که پاسپورت و اطلاعات مربوط به مالیات و .... براش ببرم .من هم همین کار رو کردم و مدارک رو بردم و یه مصاحبه دیگه هم انجام شد با حضور یه نفر دیگه که یه خانوم بود و بیشتر نقش شنونده رو داشت. بعد هم گفت بعد پلیس چِک ،قرارداد رو آماده میکنه و همون موقع من رو معرفی کرد برای انجام پلیس چک که به دنبال اون یک ایمیل برای من فرستاده شد برای دادن مشخصات تا پروسه توسط یک شرکت واسطه انجام بشه فرم رو صبح روز بعد پر کردم  و بعد دو ساعت نتیجه پلیس چک برای شرکت درخواست کننده فرستاده شده بود که مجددا این آقای مدیر زنگ زد و شماره حسابم رو گرفت برای تکمیل قرار داد و بعد از ظهر هم که همراه دوستم برای عکاسی  رفته بودیم زنگ زد و برای یکشنبه صبح و امضای قرار داد ،قرار گذاشتیم .

حالا باید ساعت دقیق و چیزهای جانبی  را فردا تو قرار داد ببینم البته حقوق و ساعت رو می دونم و اینکه کار فعلا پارت تایمه ،منتها باید ببینم روزها و ساعتها چه طوری می شه ...

خلاصه اینکه اگر سفارش این آقا به واسطه دوستیش با دوستهای ما نبود(بچه ها رزومه من رو بهش داده بودن و گفته بودن دنبال کارم ) راه پیدا کردن به اون مصاحبه و گفتگو  برای ایجاد یک first impression مثبت و خوب امکان پذیر نبود با سیستم کذایی اینجا ... 

ترمیم و بازسازی ...


می گفت وقتی به مشاورم گفتم فلانی  (یعنی من ) گفته ببین اگه فقط خودت و خودت باشی ،هیچ کسی در جریان کارهات قرار نگیره ،نه کسی برای قضاوت باشه ، نه کسی  باشه برای  تشویق ،تقبیح ،تفسیر ،ارزیابی .... ، اون موقع چیکار می کنی؟  کدوم یکی از کارات رو ادامه می دی ، کدوم رو می زاری کنار؟ کدوم هارو با حس بهتری انجام می دی کدوم ها رو با خیال راحت تری جایگزین می کنی با چیزهای دیگه  ،مشاوره گفته چند جلسه کار من رو فلانی تو همین چند جمله خلاصه کرده 

خودِ خود بودن سخته خیلی هم سخته. تو حرف و سخن نه ولی تو عمل اصلا راحت نیست. شاید خیلی ها فکر کنن که کاملا و همیشه خودشونن، نگاه دیگران ،حضور دیگران و تفسیر دیگران براشون جایی نداره تو قدمها ، تو تصمیمها و تو چیزهای خیلی کوچیک حتی ، مثل انتخاب و پوشیدن یک نوع لباس خاصِ باب میلشون ...

  ولی آدم تا وقتی تو یه موقعیت واقعی و سخت و متفاوت نیفته نمی تونه بابت این مورد صد در صد مطمئن باشه

خود من فکر می کردم تا حد زیادی نظر دیگران برام اهمیتی نداره ، نه اینکه خود دیگران برام مهم نباشن ،نه ! منظورم  اینه که  فکر می کردم اگر  کاری رو دوست دارم یا کاری  موقتی یا دائم به نفعمه یا  مطابق سلیقه و نوع دیدِ منه حالا هر چقدر عجیب غریب از دید بقیه ، انجامش می دم با تنها خط قرمز آزار نرسوندن به دیگران 

ولی تو این تغییر بزرگ و در گیر و دار با اتفاقات جدید، دیدم که نه خیلی این فکرم درست نبوده .البته شاید هم ته ذهنم از وجود حدودی این خصلت یه جورایی با خبر بودم که دوست داشتم وقتی مهاجرت می کنم برم جایی که هیچ کس من رو نشناسه یا مثلا هیچ ایرانیی نباشه با یک سری نگرش و قضاوتِ و معیار مشخص و از قبل تعیین شده در مورد امور تا بتونم هر چیز جدید و متفاوتی رو که دوست دارم و یا مجبورم بدون فشار ذهنی انجام بدم.

 گرچه دارم سعی می کنم تا حد زیادی خود خودم باشم بدون فکر کردن به نظر و تفسیر دیگران ولی این کار برام تو بعضی موارد یا خیلی موارد راحت و بدون صرف انرژی ممکن نیست.

این موارد می تونه در مورد روند و مسیری باشه که انتخاب کردم یا حتی خیلی چیزهای ساده تر. فکر به حال و فکر و تفسیری که از کارهای من برای کسی ایجاد میشه اون طوری که باید بی اهمیت باشه نیست  و این باعث میشه گاهی از مسیری که توش هستم و اتفاقا  از تصورش لذت میبردم در گذشته ، نتونم در واقعیت اون طوری که باید لذت ببرم.

این از مواردیه که باید حواسم بهش باشه و روش کار کنم ....