کی ؟

و ناگهان بی مقدمه زمستان شد انگاری ...

همین طوری 19


مثل پماد سوختگی* می مونه گوش دادن به موسیقی با زبان مادری بعد یه روز هجومِ کلمات زبان بیگانه و داغ شدن ذهن و حتی گاهی روح. 

این مرهم رو دو روزه کشف کردم. می چسبه  کنار پنجره بشینی به چراغهای روشنِ تو تاریکی نگاه کنی و این کلمات آشنا دست نوازش بکشن رو دم و دستگاه شنواییت و اون ذهن دائم کارکرده ات... 


*خودم می دونم تشبیه شاعرانه و قشنگی نیست !!!

همین طوری 18


امروز یکی از همکارها اومد یه کارت تبریک گذاشت جلوم که بنویس 

گفتم این چیه ،چی بنویسم؟ گفت Ajay (!!!! ) (فکر کنم این بود اسمش ) داره می ره و امروز روز آخر کارشه تو اینجا. سمتش رو هم گفت نمیدونم مدیرِ چی چی !!

خلاصه من هم برای این خانوم یا آقای ندیده و نشناخته آرزوی بهترین هارو کردم و اسمم رو هم نوشتم پای آرزوی قشنگم

حالا این بنده خدا  حتما داره تو سرش می زنه این کدوم همکارشه که  براش آرزوی اُل دِ بِست کرده ولی اون نمی شناستش  

همین طوری 17


بهم می گه نیکی نمی تونه اسم حقیقیت باشه 

حوصله ندارم بپرسم که چرا نمی تونه ؟ که البته سوال بی خودی هم هست 

می گم آره  اسم اصلیم نیست 

می گه اسم خودت چیه 

میگم اسمم رو بهش  ،اسم رو تکرار می کنه و می پرسه معنیش چیه

معنی اسمم رو هم بهش می گم. خودش و همراه زیباروش با کلی ذوق می گن وااااای چه معنی قشنگی و دوباره می گن چه اسم قشنگی داری و خداحافظی می کنن و میرن   


می تونم ؟


فکر نکردن هم گاهی هنر است !!

می خوام  سعی کنم هنر فکر نکردن رو تو خودم به وجود بیارم 

این روزهارو با فکر نکردن باید بگذرونم