11


هنوزم  گاهی مثل یه بچه مدرسه ای ،چیزی که لازم نیست رو به کسی که لازم نیست در نهایت صداقت توضیح میدم  با جزئیات !!!!



همینطوری 11


این هفته این جا لانگ ویکنده یعنی فردا هم تعطیله اون هم به مناسبت روز کارگر !!

روز کارگراینجا متفاوته با جاهای دیگه دنیا و داستان خودش رو داره. یه چیز بامزه در مورد تعطیلات اینجا اینه که تاریخ مشخص ندارن این تعطیلات یعنی مثلا این روز کارگر چهارمین دوشنبه ماه اکتبره که خوب هر سال تاریخش یه کوچولو فرق می کنه ، مهم اینه که دوشنبه باشه و لانگ ویکند بشه و جماعت برن عشق و حال !

 

قرمه سبزی !!


بالاخره در بیست و پنجم ماه اکتبر سنۀ دو هزار و پانزده میلادی و در آستانه نه ماهه شدن ورودمان به این سرزمین، امروز این خورشت جادویی وطنی یعنی همان قرمه سبزی پخته و خورده شد .

آن هم به همت شرکت و کارخانه معظم کامچین که لطف کرده و همه چی را پخته و آماده کرده و فقط  گوشت خورش را خودمان زحمت کشیدیم و پختیم و اضافه کردیم و نوش جان نمودیم! نتیجه هم در حد و اندازه های قرمه سبزی های خودمان که نبود البته ، ولی با وجود این بسیار مطلوب و لذیذ بود و بعد از این همه مدت حسابی چسبید .

خلاصه واقعه خوردن این غذای آیکونیک ایرانی در جزیره ای در اقیانوس آرام اتفاقی نبود که از کنار آن راحت بگذرم و روز خوردن  آن را در نوشته هایم حک نکنم !!!!


آبان دوست داشتنی

 الان اون سمت اقیانوسها دو روزه که ماه مطلوب و دوست داشتنی من شروع شده 

آبان ،ماه ایده آل من، ماهِ رنگهای قشنگ ، هوای دوست داشتنی  ، عصرهای دلچسب ، شیشه های خیس ...

امروز هوای بهاری اینجا هم شاید شبیه روزهای آبان ماه ایران بود ،بارانِ فراوان و هوای خنک. فقط رنگها به جای نارنجی و زرد ،سبز بودن  و ساعت پنجِ عصر، خورشید هنوز تو آسمون


 

10


امروز یه میت آپ جدید زبان رفتم ،بالاخره بعد مدتها یک نفر که زبان مادریش انگلیسیه یه گروه تشکیل داد.هفته پیش حالم خوب نبود و نتونستم برم ،این هفته دومین جلسه این گروه بود و اولین جلسه من. 

خیلی مفیدتر و جالب تر از اون یکی گروهی بود که دو بار رفته بودم .

چیزی که برام جالب بود اینه که یک خانوم با دختر هجده ساله اش  که اهل همین سرزمینن ، دو ساعت از یک روز تعطیلشون رو گذاشتن برای کمک کردن به آدمهایی که حتی نمیشناسنشون...

 خوب بودن چقدر می تونه ساده باشه ، هر کجای دنیا

امروز روی تلفظها کار می کردن ، کاری که به نظر من خیلی ضروری نیست ولی با این حال کلی نکته جالب داشت... 

با مزه این بود که دختر تلفظهای مادرش رو هم طبق گفته خودش هنوز تصحیح می کنه 

دختر این جا به دنیا اومده و بزرگ شده ولی مادرش بیست سال پیش از انگلستان مهاجرت کرده

مادر می گفت نمی خوام دخترم دانشگاه بره و خودش هم قبول داره چون به کامپیوتر علاقه داره (گرایش و کار دقیقشون رو متاسفانه متوجه نشدم ) و الان همه چیزیو که باید بلد باشه بهش یاد دادم  و با رفتن دانشگاه سه سال از محیط سریع و رو به رشد کاری عقب می مونه ،الان کار می کنه و پول در میاره برای دوره های مفید و ضروری که بعدا لازمش می شه که بره... 

می گفت من شانس این رو داشتم که تو خونه کار کنم و هم زمان بچه هام رو بزرگ کنم ،می گفت الان وقتی میبینم مادرایی که بچه هاشون رو صبح زود میارن میزارن مهد و عصر دیروقت برشون می گردونن دلم می گیره و می گم چه کاریه که تو پول بدی بچه ات رو افراد دیگه بزرگ کنن ،می گفت دوست داشتم شانسی که تو زندگیم داشتم رو دخترم هم داشته باشه ....


مجبور نبودن به رفتن راههای مشابه برای رسیدن به رضایتمندی و عدم لزوم داشتن نسخه های مشابه برای تضمین خوشبختی ،راحتی  و.... خیلی خوبه.