17


شاید دلیل این تفاوت همین باشه، تفاوت بی خیالی یکی با فکر و خیال اون یکی ،دلیل مفهوم نبودن و غیر قابل درک بودن حسای این برای اون ،دلیل اون خنده های از ته دل تر. 

اینکه همه چی یا شاید خیلی چیزای این یکی نسبت به اون یکی، سرِ جا تره،طبیعی تره ،اون طوری که باید باشه تره 

هر روز صبح ،صبح زود اونا ،که میشه پنج عصر ما بهش زنگ می زنم و می گم خوبی ؟بیدار شدی ؟ ....بقیش مفهوم نبود تو ذوق خنده کودکانش 

 

این هم یه مدلیه


آگهی های کار اینجا هم اغلب حکایتین برای خودشون ،برای آگهی کار، بیشتر از اینکه از خود کار بگن از حال و حول جانبیش می گن (البته همیشه هم اینطور نیست )

این یکی  برام جالب بود گفتم تکه اولش رو اینجا کپی کنم. کار مهندسی پروسس و صد البته با شرط داشتن حداقل سه سال سابقه کار داخل نیوزیلند 


Process and System Engineer 
Permanent Position 
Rotorua 

Would you like to leave the rat race 

Great salary without the high cost of living 
Outdoor playground at your door step 
Hunting, Fishing, Mountain Biking, Skiing, Beaches Sun all close at hand 
Great work life balance spend more time at home and not in traffic jams 

Live in a part of the country that offers reasonable housing costs a wonderful life style with sun, sea, great outdoor activities, award winning cafes , great opportunities, good schools. 

Summer will soon be here 
COME LIVE IN THE BAY OF PLENTY 
and enjoy life 

!!!!


کلا که اهل مخفی نگه داشتن هیچ مرحله ای از زندگانی از بقیه نیستم ، در همون مرحله عبور فکر از سر، تعداد زیادی از دور و بری هامو در جریان جزء به جزء امر قرار می دهم و کاملا  هم به روز  نگهشون میدارم در سیر پروسه. ولی اگر هر از گاهی هم موردی از دستم در برود و یا بنا به دلایلی بخواهم چیزی ،اتفاقی ،تصمیمی ،آبرو ریزیی را برای خودم نگه دارم، حتما حتما  امور طوری می چرخند و قضا و قدر کاری می کنند که خدای نکرده آن یک مورد هم پنهان نماند....  

16


این روزها فقط به صرف نبودن یه حس تلخ و گزنده که تا همین اواخر وجود داشت و حالا دیگه نیست بارها و بارها خداروشکر می کنم. 

یه حسی که نمی تونم وصفش کنم ولی خیلی بد بود خیلی آزاردهنده بود و اغلب هم از دم ظهر میومد کنج دلم تا بعد غروب. 

خدارو شکر با این که شرایط حتی سخت تر شده ولی دیگه اون حس لعنتی نیست


تجربه جالب...

ایران که بودم یه مسابقه آشپزی بود که از شبکه فاکس پخش می شد. دو سه قسمت آخرش رو دیدم و تا مدتها منتظر فصل جدیدش بودم که نمی دونم پخش شد یا نه چون بعد یه مدتی دیگه شبکه فاکسی نبود به یمن پارازیت.

برنامه تولید استرالیا بود و اتفاقا  یه خانواده نیوزیلندی به فینالش  رسیده بودن که البته اون مسابقه رو نبردن.

اینجا فصل جدید استرالیایی این برنامه رو همون اوایل که اومدیم پخش می کرد و من هم شدیدا پیگیر بودم. از چند هفته پیش هم سری جدید نیوزیلندش شروع شده .

مرحله اول مسابقه هم اینطوریه که هر کدوم از گروههای دونفره تو یک شب برای بقیه گروهها تو خونه خودشون آشپزی می کنن و از اونها و داورها امتیاز می گیرن .... 

هفته پیش یکی از بچه های ایرانی که اینجا عکاسی هم می کنه بهم زنگ زد که یک گروه از شرکت کننده های این مسابقه تو شب پخش نوبتشون  تو یه بار مهمونی گرفته و دوست و فامیل رو دعوت کرده تا دور هم برنامه رو ببینن و از اون هم خواسته بودن که برای عکاسی بره ، از من هم خواست که باهاش برم و بهش تو عکاسی کمک کنم. 

خلاصه سه شنبه گذشته همراهش رفتم.... 

هیچی دیگه خیلی برام جالب بود یه همچین تجربه ای 

اول بودن تو یه مهمونی و دورهمی با فرهنگ این جا و بعد هم دیدن یک قسمت (البته خیلی فرصت برای دیدن نبود ) از برنامه  در کنار شرکت کننده هاش