امروز از دنده چپ بلند شدم ناجووووور .....


با این که خیلی دوره با این که دوسش دارم انگاری !!!! ولی گاهی دوست دارم بخوابونم تو گوشش و بگم هی یارو فکر کردی کی هستی ؟ همچین از ته جیگرم حسهای بدمو بریزم سرش.

اصلا شاید یه جور انتقام ،انتقام بابت چیزهایی که اون داره و من ندارم که فکر می کنم اگه دنیا رو حساب کتاب بود اونم نباید می داشت ...یا شاید من باید می داشتم اگه   آینده نگری بیشتری داشتم ، اگه یه کم سرم تو حساب کتاب دنیا بود به جای درگیر بودن احساسات در آن زمانهای باید !!!!

یا انتقام بابت اینکه اونجوری که باید باشه و توقع میره که باشه !! نیست 

 

 

نمیدونم شماره این نوشته چنده ؟؟


1- از نداشتنش هم راضیم هم پشیمون !!! ولی این روزا طرف پشیمونیش گاهی می چربه و حسابی غصه دارم می کنه .

2-این چند سالی که سر کار نرفتم دمار از روزگار خودم درآوردم با این کنکاشی که تو این روح بدبختم می کنم (قبلش وقت و انرژی نداشتم برای این مهم انگاری ! ) ،یعنی تونل میزنم تا عمق n متریِ این وجود بدبخت ،دونه دونه از بابت همه جاش و همه کاراش ازش حساب می کشم بیرون یه بار دو بار هم نه هزااااار بار ،بی خیالم نمیشم کلاً .این روند لاینقطعه 

یعنی اون دنیا نوبت حساب کتاب من برسه می گن شما بفرما برو، به اندازه کافی خودت به حسابات رسیدی، اون بابایی هم که از خودت در آوردی با اون گناههایی که کردی در. کلا بی حسابیم.اصلا به ما می سپردی خدمتت برسیم بابت خطاهات بهتر باهات تا می کردیم ،له کردی این روحو ! دهنشو سرویس کردی بدبختو!!


مورد یک و دو هیچ ربطی به هم ندارن

 

سال 2016


امشب ساعت دوازده ، سال نو می رسه 

فدا سرم که می رسه ، اصلا الان این کجاش سال نوئه ؟؟؟

هپی نیو یِر 

زهرمارو هپی نیو یر


فکر کنم شرایط احساسیم الان کاملا مشخصه 

اینام مکالمات خودم بود با خودم !!!



Mosquito beach


روز کریسمس با همسر و بچه های بالا رفتیم یه ساحلی در شمال اوکلند.

 اینجا این جور مسیرها حسش شبیه روندن تو جاده های بین شهرهای شماله، گاهی اونقدر میرم تو اون حال و هوا که یهو از دیدن چیزی مثل دیدن عکس جان کی ( جالبه اولین بار بود تو این مدت عکس یه مقام مملکتی رو تو خیابون می دیدم و کاشکی یادم بود نگاه می کردم برای چی گذاشتنش اصلا ) یادم میفته ا اینجا کجاس و ذهنم از جاده های شمال و چالوس و... برمی گرده سر جاش.

این ساحل دیگه تقریبا آخرای حد و مرز  اوکلنده و ساحل خلیجیه که اسمش رو نمی دونم یعنی تو نقشه نزده اسمشو ! ولی راه داره به دریای تاسمان.

اسم ساحل  هم ساحل پشه است و خداروشکر ما نصیبی نبردیم از وجه تسمیه اسمش  تو مسیر هم کلی تاکستان و همین طورمزارع پرورش لاما و گوزن بود.

اینجا اغلب جاده ها شونه خاکی ندارن اینه که نمیشه ماشین رو نگه داشت برای مثلا عکس انداختن.  

راه رفتن و بودن تو ساحلی که به جز ما چهار نفر و دو نفر دیگه کسی توش نبود ،کنار یه دریای دور تو یه جزیره دور و قشنگ و راه رفتن بین سنگها و شاخه ها و صدفهایی که تا چند ساعت پیش زیر آب بودن و چند ساعت بعد دوباره زیر آب می رفتن حس خوبی بهم می داد.

 بعضی وقتها این دور بودن ، این اون سر دنیا بودن ، این رسیدن به جایی که کلی براش صبر کردم و زحمت کشیدم خیلی بهم می چسبه. 

  یه قلب  کشیدم رو ماسه های ساحل  تا ماهی ها رو شریک کنم تو حس خوب اون لحظه و دم غروبی که برگشتن و اون قلب بزرگ کف دریارو دیدن شاید حدس بزنن چند ساعت قبل یه نفری که از چند هزار کیلومتر دورتر ها اومده امروز اینجا تو این ساحل کلی گشته و یاد ماجراهاش افتاده و به یاد همه اونهایی که دوستشون داشته این قلبو کشیده و رفته تا باقی مسیرو با همه بالا پایین هایی که داره ادامه بده ....


      


تزئینات کریسمس

این رو بنویسم اینجا که سال بعد یادم باشه این جماعت ظاهرا شب قبل از کریسمس تزئین خیابونهارو جمع می کنن بعد مثل امسال پا نشم هلک و هلوک تو اون بارون و مه برم شهر برای همگام بودن در شادمانی عمومی و بعد ببینم همه جول و پلاس رو جمع کردن و رفتن سر و کار زندگیشون و بعد یه ماه منتظر من نموندن که دقیقه نود برم برا بازدید تزئینات شهری!!

 فقط این مورد عکس زیر نصیبم شد...




این عکس  رو هم تو  Queen Wharf  گرفتم. اون پل تو عکس ، پل معروف Harbour Bridge  هستش که مرکز شهر رو به North shore  وصل می کنه و قبل از ساختش تنها راه رفت و آمد بین این دو منطقه قایق بوده(ما هم هر بار که میریم به اصطلاح شهر از این پل باید رد بشیم) این پل در سال 1959 بعد از چهار سال و ظاهرا سه هفته زودتر از زمان برنامه ریزی شده ساختش تموم شده. 





 و الان هم سیستم tidal flow داره که یه ماشینهای مخصوص جدول وسط بزرگراه رو بسته به حجم ترافیک جا به جا می کنه و این طوری دو تا لاین میتونه به اون سمت پر ترافیک اضافه بشه .

از اونجایی که بانجی جامپینگ این جا خیلی طرفدار داره و هرجای بلندی که پیدا بشه ازش می پرن ، یکی از جاهایی که برای این پرش میرن همین پله. این هم یک عکس از تو وب.



تو اون عکسی که گرفتم هم جلوتر  بندر قدیمی شهر اوکلند و سیلوهای مربوط به اونه که الان دیگه استفاده نمیشه و شده مرکز تفریح و یه عالمه بار و رستوران دور و اطرافشه و همین طور تابستونها سینمای فضای باز.

اون ساختمون جلویی هم هتل هیلتون شهر اوکلنده که معمولا زیر سایه کشتیهای عظیمی که کنارش لنگر میندازن گم میشه ...