:(


حدود سی و نه تا از یادداشتهای مفقوده را با سرچ و این ور اون ور کردن پیدا کردم ولی هیچ کدوم اونهایی نبودن که توشون خلاصه کتابهایی که میخوندمو می نوشتم :(((


خدارو شکر که گذشت...


چون که نمی خوام فقط اتفاقای بدو و دلتنگیها و ... اینجا بنویسم الان باید از ته ته دل خدارو شکر کنم که اون بیماری لعنتی با اون اسم بزرگ و تلخش تقریبا تموم شد و رفت.

خدارو شکر که مورد ه... جز اون دسته از مواردی بود که تو یک ماه حل شد.یادمه شب اولی که تو اینترنت علائم بیماریو زدم و نتیجه نشون داد فلج بِل چه حالی شدم،پر شدم از وحشت ،پر شدم از بغض. بغضی که به هر ضرب و زور تا روز بعدش و تا وقتی موقعیتی پیش بیاد که تنها باشم نگهش داشتم و موقعی که شکست، خودم از صدای گریه خودم تو وسط خیابون تعجب کردم.ولی بعدش فقط امیدوار موندم و مثبت

یادمه چقدر امیدوارانه اون جمله دکترو که نمیدونم چرا حالا اینقدر اصرار تو تکرارش داشت که "بعضی ها هم هیچوققققت خوب نمیشن" نمیشنیدم اصلا

خدارو شکر که گذشت. الان شاید فقط ده بیست در صد ازش مونده که اون هم زمان خوبش می کنه 

دیگه این یکی برامون خیلی زیاد بود تو این حال و احوال،ولی بازم شکر که به خوبی تموم شد... 

  

همینطوری 5


هیچی بدتر از این نمیشد که اون مزخرف بخواد نقشی هر چند کوچیک تو حل موقت مشکل بزرگ این روزای ما داشته باشه،از این بازیها و بهتر بگم مسخره بازیهای روزگار حالم بد میشه، خیلی ناعادلانه اس خیلی....   

 

مشتری مداری !


برای وبلاگ قبلی که توش می نوشتم ایمیل زدم که یه جوابی بده آیا نوشته هایی که قبل از اینکه زحمت بکشن و مشکل سیستمو حل کنن موجود بود و وقتی مشکل حل شد تمومشون رفت، جایی گوشه ای تو سروراشون هست یا نه؟ فعلا که هیچ جوابی نیومده. نمی دونم چرا اصلا باید انتظار جواب داشته باشم از جایی که وقتی زد و  بخش بزرگی از خاطرات یه عالمه ادمو نابود کرد حتی یک معذرت خواهی ساده هم نکرد.

یاد اون گیر و گوری افتادم که با بانک ملت پیدا کردم و یه ماهی ،بلکم بیشتر، اسیرم کرده بود و وقتی هم برای راه حل از خودشون درخواست راهنمایی کرده بودم (با دادن توضیحات کامل ) بعد بیشتر از یک ماه وقتی که دیگه برادرم رفته بود اون چندر غاز پولو از اون خراب شده گرفته بود یه جواب زدن که توضیحاتتون کامل نیست!! و ما نمیتونیم کمکی کنیم و به این شماره زنگ بزنید که کارشناس ما راهنماییتون کنه!!

و باز یاد مایکل! افتادم (همون کارمند بانکی که در نوشته های مفقود شده ازش کلی نوشته بودم) که دوباره وقتی یکی دو هفته پیش براش یه ایمیل زدم و یه سوال کردم بعد چند ساعت دیدم جواب داده، اول از همه هم نوشته که فلانی! چقدر خوشحالم که ایمیلتو دیدم و یه خبری ازت شده و بعد حال همسر رو با ذکر اسم پرسیده و بعد هم توضیحات کامل بابت رفع مشکل. این اهمیت دادن به مشتری که آخرش هم به سود همون موسسه و اصلا برای منافع اونجاس چیزیه که جاش حسابی تو سیستم کشور ما خالیه ،خیلی هم خالی.

برخورد خوب و دوستانه با مشتری هم که کاملا اینجا عادیه (که باید هم باشه) چیزی که یادمه این اواخر، روز به روز کمتر میشد تو ایران. من خودم وحشت می کردم برم تو یه بوتیک و چند تا سوال کنم و ولی بعد چیزی نخرم برخوردها واقعا تو اغلب موارد بد و بی ادبانه بود تو یه همچین حالتی.یا تفاوت فاحش برخورد فروشنده با کسی که می شد حدس زد تعداد اسکناسهای تو جیب و کیفش چندین و چند برابر توئه و یا تو بعضی موارد تفاوت برخورد با تو و اون دختر رنگ و لعاب دار که خوب، حرف زدن باهاش ... بگذریم.

اینجا ولی از این ارزیابی ها هیچ خبری نیست.چند وقت پیش رفته بودم تو یه فروشگاه همینطوری چرخ بزنم دیدم یه گوشه این  صندلاشو زده جفتی دو دلار!منم یه جفت برداشتم و رفتم برای حساب کردن.جلوتر از من یه آقایی بود که کلی خرید کرده بود چند تا پلیور و کفشو ...یه کم که ایستادم دیدم صندوقدار کلی معذبه و بعد این آقارو برد سمت یه صندوق دیگه و همکارشو صدا کرد ،همکارش هم اومد گفت بابت این وضعیتی که پیش اومد براتون معذرت می خوام و من مونده بودم کدوم وضعیت!! بعد هم دمپایی های دو دولاری رو حساب کرد و تو یک کیفی گذاشت که خودش خیلی بیشتر از دو دولار می ارزید و از خریدم هم تشکر کرد و  ...

 

  

؟

یه مدل پرنده هایی هم هستن که حالا یا خلن یا اهل دل و عاشق! 

بارون که میاد می زنن بیرون و چه چه میزنن واسه خودشون