این هم از این


یه کاری بود که براش اپلای کردم و یه جورایی  همون کار رویایی من بود. کار کردن تو رشته خودم و تو یه واحد بزرگ و بسیارمطرح،  با کلی مسوولیتِ همزمان در قسمت طراحی ، مهندسی و عملیاتی و با یک عالمه مزایا مثلا  ساعات کار فلکسیبل چون شرکت  شدید معتقد به بالانس  بین کار و زندگی پرسونله ،یا فراهم آوردن شرایط ادامه تحصیل برای کارکنان و دوره های کارآموزی مداوم و طولانی و....

هیچی دیگه رد شدم  :)


همین طوری 6


اینجا زیاد پیش میاد که یکی همینطور بی مقدمه سر صحبتو باهات باز کنه 

زیادم پیش میاد که کسی جلوت رو بگیره و برای یه دین یا مذهب تبلیغ کنه یا برای یه موسسه درخواست کمک 

زیادم میشنوی که آدم باید از هر فرصتی استفاده کنه برای تمرین زبان !

گاهی هم میشنوی که این جا هم زیادو اونطور هم که فکر می کنی امن نیست .یعنی نمیشه همه هوش و حواسو به کل تعطیل کنی برن برای خودشون

اینه که وقتی تو یه روز بارونی از اتوبوس میای پایین و میری حسابتو چک می کنی که پول کافی تو قسمت پرداختیت باشه * بعد که یه نفر میاد جلو و با گرم ترین حالت ممکن بهت سلام می کنه نمیتونی سریع آنالیز کنی که الان قصدش دقیقا کدام یک از موارد بالاس. اول ازهمه بک گراند ذهنی و تجربیات قبلیت به کار میفته که ایشون احتمالا کلاه برداریه که داره یه روش جدیدو که تو ازش بی خبری پیاده می کنه چون میبینی لباس فرم هم تنش نیست که نشون بده از یه سازمان یا موسسه  هست یا نه. اینه که محکم کارت بانکی که دارو ندارتون توشه رو تو جیبت با دست محکم نگه میداری بدون اینکه حتی فکر کنی آخه اون الان  با کارت تو مثلا چکار میتونه بکنه!فکر نمیکنی فقط کارت رو سفت نگه میداری و همزمان چنان با روی گشاده جواب سلام طرفو می دی که میبینی ایشون هم خوشحال و راضی  باهات دست صمیمانه ای می ده و

-سلام ،اسمت چیه؟ 

-اسمم.....

-تکرار اسم من و بعد اینکه اسمش اینه.... ،(یادم نمیاد اسمش چی بود) 

( این اسمت چیه ،اسمم اینه،  منو یاد بچگی هام میندازه وقتی می خواستیم با یکی دوست بشیم با این جمله باب آشنایی رو باز می کردیم ولی خوب اینجا زیاد پیش میاد و من هر دفعه حس یه دختر هفت ساله رو پیدا می کنم !!!!)

ادامه مکالمه:

-روزت چطور بود ؟

-خوب ،خیلی خوب (همزمان باگفتگوی درونی اینکه دیوانه آخه واستادی با یه غریبه داری چی می گی ؟ /ولش کن دارم زبان تمرین می کنم دیگه!)

-انگار اهل اینجا نیستی ،یه کم لهجه داری !!!!! اهل کجایی ؟ 

- تو چی حدس می زنی ؟ (نمیدونم چرا هر دفعه نا خوداگاه اینو تو جواب می پرسم ،یه جورایی حدسهاشون برام جالبه )

-اوووووم فکر کنم فرانسوی هستی 

-نه ایرانیم 

-ایرانی چه جالب (نمیدونم اصلا میدونست ایران کجاس یا نه؟) اینجا رندگی می کنی؟

-آره پنج ماهی میشه اومدم

-اوضاع چطوره ؟ دوست داری اینجارو ؟....

-آره همه چی خوبه جز اینکه کار پیدا نکردم هنوز و خوب می دونی بدون کار هم سخته دیگه کاور کردن هزینه ها و... (خدا شاهده تا همین جا هم فکر می کردم طرف دزده و من این توضیحات مسخره رو فقط دادم که بی خیال اجرای باقی نقشه اش بشه وبدونه زده به کاهدون !! و کماکان خوشحال بودم که دارم با یه دزد تمرین زبان می کنم ،اون کارت رو هم تو جیبم همینطور فشار میدادم! )

-مگه رشته ات چیه ؟ تنها اومدی یا با خانواده ای؟

-رشته ام مهندسی .... فقط من هستم و همسرم 

- خوبه دو نفرید اینطوری راحت ترید (یعنی اینکه بچه ندارید و اینا )دقیقا چیکار می کنی یعنی ؟ باید سخت باشه. حالا فقط تو این رشته نگرد دنبال کار.....

- توضیح مختصردر مورد اینکه چکار می کردم و اینکه نه دیگه هر کاری باشه میرم سراغش و... 

-البته تو با این شخصیت خوبی که داری حتما یه کار خوب پیدا می کنی  منم تو  (اسم یه چریتی رو گفت و یه بروشور هم  نمیدونم از کجاش در آورد)کار می کنم، می خواستم بگم کمک کنی که خوب تو الان  شغل نداری و نمی تونی کمک کنی ولی حالا هر موقع کار پیدا کردی به این جا هم کمک کن و.....

بعد هم دوباره دستی بسیار صمیمانه دادیم و برام آرزوی موفقیت کرد درجستجوی کار  و من هم خوشحال از اینکه موفقیت خوبی داشتم در فهمیدن لهجه ایشون، اون دست دیگر را هم شل کردم و به مسیر خود ادامه دادم ....


* اینجا حسابی که باز می کنن دو قسمت داره با اسمهای saving و cheque وقتی  کسی خرید می کنه پول از قسمت چک خرج میشه و حالا اگه شما یادت نباشه و پول کافی تو قسمت چک نداشته باشی ،از سیوینگ پول برداشته میشه ولی بانک بابت این کار ازت پول کم می کنه اتفاقی که برای من هم افتاد و برای اینکه دوباره تکرار نشه مسوول بانک این امکانو برام بست  (بنا به خواست خودم البته)،الان هم هیچ نظری ندارم که این دو قسمتی بودن و اون هزینه کم کردن و .... اصلا برای چیه !


 

تا بعد.....


یه وقتایی باید فهمید این کاری که داری انجام می دی  فقط  شده  انرژی هدر دادن،فقط شده دست و پا زدن، اونم تو یه جریانی که حالا شدید یا ضعیف یا هر چی، زور تو بهش نمیرسه. اینه که یه وقتایی بایدسرتو برگردونی از اون ساحل رو برو که این همه براش نفس زدی و نرسیدی. باید بری.باید با جریان آب بری. شاید اون دوردورا، اون پایین ترا، یه چیز دیگه ،یه چیزی حتی دلچسب تر از اینی که داری سالها براش دست و پا می زنی و نمیرسی در انتظارت باشه ،شاید بفهمی دلیلی نداشت این همه مدت چشم دوختن به یک نقطه که اگر قرار بود برسی می رسیدی. 

 برو. بزار جریان آب ببرَدِت. بزار این تن خسته خودشو بسپره به آب و موجا ببرنش هر جایی که می خوان .حالا یا به جای خوبی میرسی که از بس حواست فقط به یه سمت رودخونه بوده ندیدیش یا اینکه دوباره جون می گیری و شنا می کنی به سمتی که می خوای. فعلا  دیگه دست و پا نزن.آروم بگیر. بذار این موجا بخورن به سر و صورتت،  به جونت .بذار جریان آب ببردت.  تو فقط به آسمون نگاه کن، روزا به خورشید و آسمون آبی و ابرای سفیدِ قشنگش و شبا به ماه و ستاره های بی نهایتش . فقط بالارو نگاه کن.  فقط بالا، فقط نور، فقط آبی ،فقط سفیدی ....

نبودن ها


بعضی وقتها که به نبودن اونایی که فکر میکردم باشن تو این روزام ،تو این روزایی که هر کسی  به دل همراه ،دلگرمی،حرفای پر امید ،به  یک حواسم بهت هست ساده ،بیشتر از همیشه احتیاج داره ،بلافاصله به این فکر می کنم خودم برای کیا نبودم تو روزای سختشون ،اصلا نه فقط روزای سخت، روزای مهم و متفاوتشون ،روزایی که ادم دوست نداره تنها  ازشون بگذره  

میبینم  من هم نبودم گاهی  برای بعضیها ،گرچه اغلب این نبودن هارو خودم نخواستم ولی این نتیجه رو عوض نمیکنه ،نبودنو بودن نمیکنه 

اینه که بی خیال محکوم کردن اونایی میشم که باید باشن ولی نیستن،باید باشن  ولی کم رنگن...


امید


آدم به امید زنده اس .نه، آدمِ بدونِ امید هم زنده اس ولی زندگی نمی کنه ،زندگیش گرم نیست، به اندازه کافی روشن نیست .باید  یه کاری کنه ،یه راهی پیدا کنه تا  اون امید رفته زیر خاکستر، اون امید سرد شده دوباره  گُر بگیره  و روزاشو گرم کنه تا شعله بکشه و بهش انرژی بده برای گذری خوب از این روزای ...

صفت این روزاشو بی خیال.....

امید که برگرده ،همه چی همون میشه که باید بشه