دنیا

چرا یادمون نمی مونه دنیا و زندگی خیلی مسخره اس 

چرا یادمون نمی مونه گذر روزها سریع و روزگار کوتاهه

یادمون می ره لذت ببریم از همین درنگ کوتاه و بی دلیل ؟ !! با دلیل ؟!!!

تعطیلات کریسمس

یه تعطیلات خوبی  هم دست داده دم سال نویی !!

از دو روز اولش، یک روز به مرتب کردن خونه و دور خود چرخیدن و استراحت گذشت و روز دوم هم به سرچ کردن و تصمیم برای اینکه کجاها میشه رفت.

دیروزهم که باکسینگ دی بود رفتم مرکز خرید، البته اینجاهایی که رفتم مثل مورد پارسال شلوغ نبود. اول رفتم همین مرکز خرید نسبتا نزدیک به خونه و بعد هم رفتم milford.

تو فکرم بود که یه ذره تو مرکز خرید می چرخم و بعد میام یکی از انبوه کافه و رستورانهای موجود رو انتخاب می کنم و لذت مبسوطی می برم برای خودم که خوب به محض رسیدن به منطقه دیدم تمامی کافه ها و رستورانها تعطیلن !!!اینه که یه کم تو مرکزخرید گشتم و دوباره برگشتم جای اولم.

اول سوشی مبسوطی زدم به بدن و بعد هم رفتم مدل همین جایی ها و تو یه فروشگاه سر صبر برای خودم لوازم آرایش امتحان کردم و خریدم .

فکر کنم بالای یک ساعت ونیم تو فروشگاه بودم و سر فرصت رژ لب و خط لب و کرم پودرم رو امتحان و انتخاب کردم.

 حالا تو این دو سال تقریبا لوازم آرایشم دست نخورده موندن ولی حس خوبی داشتم از این خریدها و موارد مربوطه هم رنگ خوبی داشتن البته .

لاک و برس برای کرم پودر و جوراب شلواری هم خریدم از نوع رنگ پا. 

از یه فروشگاه دیگه هم یک عدد کیف پول زرشکی خوشرنگ خریدم ،کارتهام خیلی پراکنده بودن. 

ساعت هشت هم خونه بودم و با رژ و لاک و خط لبم کیف می کردم و البته شام خوردم و ....

از کانت دان  شکلات و بیسکوییت ایتالیایی خریده بودم و پاستا برای شام و تخم مرغ و بیکن برای صبحونۀ امروز

امروز هم بیدار شدم و یه صبحانه نسبتا مفصل خوردم و ماشین رو استارت زدم که روشن نشد ( فعلا استفاده ما از ماشین در همین حده  ) و بعد رفتم سر رزومه خوانی که ببینم در گذشته چه می کردم تا شروع کنم به مرور خودم !!!

 و بالاخره بعد مدتهاااااا این قورباغه امروز خورده شد و مسیجهای لازم برای افراد جهت دریافت اطلاعات مورد نیاز زده شد ( چقدر کار سختی بود برام ) .

خلاصه این کار به نحو راضی کننده ای شروع شد و ادامه پیدا خواهد کرد.

بعد هم که کارهای مختلفی کردم مثل تغییر مسیر برنامه فردا و سرچهای مربوطه و وارد کردن اطلاعات تقویم قدیم به سررسید 2017 ( دیروز سررسید هم خریدم راستی ) و سرچ در مورد شامپوهایی که دیده بودم و خوندن نظرات که ببینم کدوم بهتره که بعدا بخرم  و بعد صحبت با مامان و یه دوست ( البته بسیار کم ) و ترسیدنی که شرحش رفت و نوشتن در اینجا و .... 

الان هم یه خورده دیر شده باید برم بخوابم. برنامه فردام یه عالمه پیاده روی داره 

خدا کنه هوا یاری کنه 

یه هوای ملسی بشه لطفا ، نه آفتاب نه بارون نه باد، یه ابر ملایمِ دلپذیر  

کمی تا قسمتی ترسناک !!!

دیشب تنهای تنها بودم یعنی تو کل خونه هیچ کس نبود. 

آدم ترسویی نیستم ولی خوب اصلا  هم راحت نبودم ، تا آفتاب نزده بود تو حالت نیمه هشیار خوابیده بودم ! با یه کمد نیمه باز! برای روشن کردن ملایم اتاق ( یادم باشه چراغ خواب بخرم برای مواقع مشابه )

امشب و فردا هم همینه  

حتی هاپوهای همسایه هم نیستن اقلا دلم خوش باشه یه جانداری هست این دور و بر. از رد شدن ماشین و آدمیزاد تو خیابون هم که خبری نیست ،سکوت محضضضضض!!

بعد تو این سکوت محض میبینی که یکی داره می کوبه به دیوار، عین مواقعی که این دو تا هاپوها بالا راه میرن ، ولی خوب اونا که نیستن 

اول فکر می کنی از خیالاته ولی صدا که بیشتر میشه میبینی نه هیچ هم خیال نیست .سریع میری تو حیاط رو نگاه می کنی به امید تکون خوردن درختها که نتیجه بگیری باد داره درِ انباری یا پارکینگ رو تکون می ده ولی درختها هم ثابتن. 

بعد میری اجالتا صندلی رو بین در ورودی و دیوار تکیه میدی ، البته فقط یه ورودی از چهار ورودی موجود این طوری امن میشه!!! ، بعد  فکر میکنی اگه به صدا ،نشونۀ دیگه ای هم اضافه شد حتما یادت باشه قبل رفتن تو کوچه از راه پنجرۀ اتاق خواب موبایلت رو هم برداری که به 111 زنگ بزنی .

بعد می ری کوچه رو نگاه می کنی و خونه همسایۀ روبرو رو میبینی  که چراغش روشنه و فکر می کنی کاش روت میشد و می تونستی به اون آقا کچله بگی بیاد بره طبقه بالا رو چک کنه ، بگی که صدا میاد و ترسیدی ، ولی خوب نمیشه دیگه ، خیلی مسخره اس! بعد چشمت میفته به گربه شون که لم داده جلوی چرخ ماشین و تو دلت قربون صدقه اش می ری ، البته مختصر و سریع!!

بعد برمی گردی و به همسرت مسیج میدی که ببینی هنوز بیداره یا نه که خوشبختانه بیداره .

بعد زنگ می زنی و می گی داری سکته می کنی از ترس و بعد میبینی که همسرت داره نوع صدارو شرح میده و تو میبینی که آره دقیقا صدا همون طوریه که می گه .

بعد همسر می گه این دیوار پشت مبل که میره دور میزنه تا دم ماکروویو تو آشپزخونه  در واقع تو خالیه   و از پشت به حیاط بالا راه داره و محل عبور مرور جوجه تیغیه ،همونی که اونشبی دیده بودتش و خیلی هم  نازه !!بعد میگه احتمال این هم هست که Possum باشه ما قبلا با ... دیده بودیم این مسیر رو ولی  نگفته بودیم که شماها نترسید ...

خلاصه نمی دونم با این توضیحات با صدا کنار اومدم گو این که جوجه تیغی نمیتونه این طوری یورتمه بره ، ولی الان تو این پشت دیوار اژدها هم باشه من راضیم !! 

 من همون فرض می کنم طرف جوجه تیغیه که این دو شب هم بگذره 

اون صدای شبه لیوان افتادنی  که اومد رو هم می ذارم رو حساب این که فنجون چایی جوجه تیغیه از دستش افتاده !!!! 

-------------------------------------------------------

الان داره باز صدا میاد

 به قول امروزیها ،  دیوارو نکنه نیاد تو ،صلوات !!!!