پست تولدی 1


به پل می گم تولدمه میگه چند سالت میشه ؟می گم نمی گم، می گه می رم از تو پروفایلت پیدا می کنم،  می گم وارد نکردم می گه پس خودت بگو میگم حدس بزن میگه بیست وهشت ، بیست و نه !!!!!! می گم شوخی نکن راستشو بگو می گه راستشو می گم ،می گم می دونم داری شوخی می کنی ولی چهل سالمه چشمهاش گرد میشه و میگه امکان نداره می گه اگه خیلی باشی سی و یک ،سی و دو ،هیچ وقت فکر نمی کردم این سن و سال باشی !!!!!می گه پوست و ظاهرت نشون نمی ده این سن رو 

می گه چه جوری میشه تو یه دونه چروکم دور چشمت نداری !!! 

خلاصه این مکالمه چُنااااان قند شیرین بود هر چقدر هم که من به سن و سال اهمیت ندهم :)))) 



D:


-همون آقا گوگولیه دیروز تا منو دید با ذوق گفت نخست وزیرتونو تو اخبار دیدم اومده بود اینجا ، آقای ظریف رو می گفت. دیگه حوصله نداشتم بگم دلبندم ما نخست وزیر نداریم ایشون وزیر امور خارجه هستن 

- می گه چطوری ؟ می گم خووووب دیروز سال جدیدمون بود می گه آره وزیر امور خارجه تون هم اومده بود اینجا ! می گم آره ولی این دوتا هیچ ربطی به هم ندارن !!!!

- می گه پس دیروز عیدتون بوده  می گم آره تازه فردا هم تولدمه کلی هیجان زده می شه و میگه هر سال همین طوره ؟!!! نمیدونم چی رو با چی و با تقویم قمری قاطی کرده بود که همچین سوالی براش پیش اومد یهو ؟؟

همین


آیا مورد تلفنی داشته اید که هیچ چیز، مطلقا هیچ چیز، جز چند کلمه که اون هم دردی در درک مطلب  دوا نمی کنه ازش دست گیرتون نشده باشه ؟!!! 

خوبه اگه نداشتید ،خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه 

پریشب تو یه ساعت بی ربط تلفن زنگ زد و یه نفر یه چیزایی گفت تلفن که تموم شد، ه... پرسید کی بود ؟ چی می گفت ؟ و من فقط تونستم بگم نمی دونم !!!! 

 

1395


اگه ایران بودم الان بیدار شده بودم. شایدم یک ربعی زودتر تا وقت باشه برای حاضر شدن و صبحونه خوردن و آخرین تغییر و تحولات در سفره هفت سین. 

الان چند ساعته بیدارم و یک فروردین 1395 در واقع چند ساعتی هست که اینجا رسیده (البته که نمی تونه یک فروردین باشه ولی مثلا ). تصمیم داشتم امروز رو از صبح بزنم بیرون  برای یک فستیوال ، ولی خوب نرفتم.  باز تصمیم داشتیم دم دمای عصر بزنیم بیرون برای خرید خونه ولی اون رو هم گفتم که من نمیام بعد از اینکه یادم افتاد که می تونم انلاین یکی از شبکه های تلویزیون ایران رو نگاه کنم فقط و فقط برای گرفتن حس اون یک لحظۀ سال تحویل. 

امسال هم سفره هفت سین نچیدم. تو این خونه موقت دلم به سفره چیدن نیست پارسال هم نوشته بودم که تو این جور موارد و خیلی از موارد دیگر ! من یا همه یا هیچم.  دلم که خوش نباشه ، خونه که خونه نباشه ، سفره چیدن هم برام لطفی نداره .

دیشب داشتم فکر می کردم حالا اگه نظرم عوض بشه و بخوام دم آخری سفره هفت سین داشته باشم از همه سین های سفره می تونم اون بسته سیر تو فریزر رو حساب کنم و سماق رو و پول خردهای ته کیفم رو هم به عنوان سکه (نقش  ملکه وسط سفره هفت سین !!! ) ،اینه که بهتره نظرم عوض نشه  :)

خلاصه اینکه تو خونه می مونم و دم دمای سال تحویل می رم یکی از این شبکه ها رو آنلاین میبینم برای شنیدن ساز و نقاره و صدای توپ سال تحویل. 

هوا هم که ابریه و داره باد میاد و گه گداری هم بارون ... 

دعای سال تحویل رو هم صبحی تو حموم به جا آوردم !! حالا که همه چی اینقدر قر و قاطیه منم گذاشتم همون موقع که تمرکز داشتم این کارو انجامش دادم و فقط و فقط سلامتی خواستم برای عزیزانم و آرامش و آرامش و آرامش ..... برای خودم

آخ یادم رفت آرزوی صبر کنم برای خودم ،پس یک مرحله دعا کردن هم بمونه برای همون ساعتهای دم سال تحویل  که  دعای صبر کنم برای خودم و دعای حال خوبِ دل و روح.

دوست دارم تو سال نود و پنج حال دلم خوب باشه و ذهنم آروم و ته دلم مطمئن

 دوست دارم این حس قوی و از پا درآر منفی که تمام باورها و ذهنمو گرفته بره ، که قدرت داشته باشم تغییرش بدم، مثبتش کنم

دوست دارم امسال سال تغییر باشه ، تغییرات اساسی و درست و درمون 

الهی که بشه همه این ها ....