چهار سال گذشت...

و به این ترتیب امروز چهارساله شدم در این جزیرۀ زیبا و دور 

 برحسب اتفاق عصر در مهمانی کوچکی بودیم با دو نفرِ دیگر که آنها هم حدود بیست سال پیش به این سرزمین آمده اند. 

از تلخیهایی که در سرزمینهایمان کشیدیم گفتیم و شکر کردیم برای داشتن زندگیِ آرام در سرزمینی آرام و در کنار مردمانی آرام. 

گفتم حتی نمی خواهم فکر کنم به بازه زمانی شروع شده از لحظۀ  بلند شدن هواپیما تا دو سه سالِ بعدش ،به پروازی که تماما به گریه گذشت، به روزهایی که پر بود از سختی و ناامیدی و دلتنگی و گریه ...

گذشت ، تمام شد ، گرچه هنوز فاصله هاست تا آنچه که باید باشد ولی دل آرام است و خانه جدیدش را دوست دارد،قدر تک تک هر آنچه را که از کمی پایین تر از صفر به دست آورده است را می داند و بابت داشتنشان خدا را شکر می کند.


نظرات 2 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت 03:39

خوشحالم که در سرزمینی امن و آرام هستی و روزگار خوشی را میگذرونی البته شک ندارم که هر روزت بهتر از قبل خواهد بود و امیدوارم در آینده نزدیک عزیزانت هم در کنارت باشن و زندگیت سرشار از سلامتی و شادی باشه
برات خیلی خوشحالم و بهترینها رو آرزو میکنم

مرسی از آرزوهای خوبت

یه دوست سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 23:45

هر کجا هستی باش

آسمانت آبی

و تمام دلت از غصه دنیا خالی ...

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد