من چه تلخم این روزها و چه اندازه قلبم غمگین و سنگین است....



به وقتِ تابستانِ سنۀ دو هزارو نوزده میلادی و بیست و چهار روز گذشته از سال نو

هوا خنک ،آسمان بارانی ،کمرِ گرما شکسته شده (حالا شاید هم موقت)

در حال خوردن ناهار و چشم دوختن به آسمان 

و دیدن اولین شاهین در این حوالی !

پیش تر شاهینی ندیده بودم در این نزدیکی ، با دیدنش دلم رفت پیش خرگوشها و اردکهای بیشه پایین



نظرات 1 + ارسال نظر
مینا شنبه 6 بهمن 1397 ساعت 22:34

امیدوارم هیچوقت غبار اندوه وجودنازنینت رو مکدر نکنه
از زیباییها بیشتر بنویس که زیبا مینویسی

تو زیبا می خونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد