خونه نو

این چند وقت یه چیزایی بود که دوست داشتم بنویسمشون ولی در گیر و دار شلوغیِ جا به جایی ، هیچ مجالی برای نشستن و نوشتن پیدا نکردم. 

الان هم یادم نمیاد اون چیزهایی رو که دوست داشتم اینجا ثبت کنم چی بودن !

خونه پیدا کردن  یه جورایی یهویی شد، اولش فکر می کردم که این بار این جا به جایی خیلی آسونه از یه جای فرنیش به یه جای فرنیش دیگه رفتن ذهنم رو میبرد به سمت اینکه کار خاصی ندارم به خاطر همین اول تصمیم گرفته بودم که همون روزی که می خوایم بیایم خونه جدید شروع کنم وسایل رو ببندم که البته خوب شد این کار رو نکردم 

حواسم نبوده و توان و فیزیک بدنی طبیعتا افت کرده و با سرعتی که روش حساب کرده بودم نمی تونستم کار کنم به علاوه با همه تلاشی که کرده بودم وسیله اضافه نکنم ولی خوب اضافه شده بود اینه که از دوشنبه دو هفته پیش یعنی اول همون هفته ای که می خواستیم خونه رو عوض کنیم شروع کردم به بستن وسایل و به موازاتش تمیز کردن خونه ، البته به خاطر کوچیک بودن جا محدودیتهای زیادی هم بود تو بستن و کارتن کردن وسایل 

در هر صورت سه چهار روز به این کارها گذشت و شنبه هم هر چی که مونده بود رو با بی نظمی هرچه تمام تر ریختم تو کارتن و کیف و....

یه وَن کرایه کردیم و وسایل توی اون ون و ماشین خودمون تقریبا جا شد. البته ماشین رو دو بار دیگه هم پر کردیم ولی با همین ترکیب همه وسایل جا به جا شدن. رانندگی با ون هم داستانیه که اینقدر خسته بودم از خیرچونه زدن برای  تجربه کردنش گذشتم فقط پشت فرمونش که نشستم دیدم خیلی هم دوست ندارم تجربه کنم  .

 روز یکشنبه هم افتادیم به تمیز کردن خونه قبلی که کاری بود بس طاقت فرسا به خصوص که از عادت یه سری کارای تمیزکردن و خونه داری و ... در اومدم. 

به خاطر خستگی شنبه ، کار یکشنبه رو تقریبا از ظهر شروع کردیم و همین هم شد که تا ده شب طول کشید و شستن موکتها موند برای دوشنبه. 

اینجا وقتی خونه رو تحویل میدی باید در همون وضعیت تحویل گرفته شده  باشه و موکتها هم شسته بشه 

کرایه کردن دستگاه و شستن موکتها هم حکایتی بود که البته من دیگه در این قسمتش نقشی نداشتم 

بد ماجرا این بود که این طرف ، اون نفر قبل یک هفته از قراردیرتر رفته بود و اینها فرصت نداشتند که خونه رو تمیز کنن (خود اون یارو هم نکرده بود این کار رو که البته فکر کنم سر حساب کتاب از خجالتش در بیان) یعنی به خیال خودشون اون یک روزی که ما دیرتر اومدیم داشتن تمیز می کردن ولی نفر قبلی چنان گندی به خونه زده بود که تمیز کردنش کار یک روز نبود اینه که به جای اینکه فقط وسایل رو باز کنیم و سر جاهاشون بزارم یه تمیز کاری اساسی اضافه شدو پنج روز بالای فول تایم کار کردم  (البته دو روزش دست تنها نبودم) تا خونه شد خونه ( در ضمن وسواس من هم بی تاثیر نبود در این طولانی شدن کارها ) 

این هفته حالا باید سر این قضیه صحبت کنیم با صاحبخونه ولی حالا هر چی که هست تمیزکاری موقع تحویل اینجا دیگه منتفیه.

خونه هم خوبه. از اون جنبه ای که ما دنبالش بودیم یعنی سکوت و آرامش که عالیه ، منظره و محله هم عالیه و خیلی بهتر از جای قبل ولی خودش شاید 60 در صد مطابق باشه با اون چیزی که تو این مرحله مد نظرم بود اینه که دارم بهش به عنوان یه خونه یک تا یک و نیم ساله نگاه می کنم البته خونه قبلی هم تو ذهنم یه خونه دو سه ماهه بود که شد دو سال و نیم 

امیدوارم این حساب کتاب اونجوری از آب در نیاد