مراقب روحم نبوده ام

خیلی ساله که مراقبت نکردم ازش و این دو سه سال اخیر بیشتر  بوده این رسیدگی نکردن

از این بی توجهی آسیب دیده ،زیاد.

یکی از آسیب هایی که دیده اینه که بی تحمل شده ،بی حوصله شده، خیلی از پرونده ها براش با اولین اشتباه بسته میشه و این خوب نیست. در دنیای بی ملاحظه بودن آدمها دراین روزها،داشتن این خصلت یعنی تنها موندن .

در روزگاری که دیگه اغلب آدمها دلیلی نمیبینن به رفتارشون به حرفهاشون به اثر رفتار و گفته هاشون روی دیگران فکر کنن و خودخواهی به طور زننده ای رشد کرده و شده تنها متر و معیار اعمال و رفتارها، اگه بخوای تو انتخاب مصاحب هم ایده آل گرا باشی تنها می مونی...

دیگه اینکه بلاتکلیف شده ،آخ که چقدر توضیح اینکه چرا بلاتکلیف شده سخته و چقدر داستان داره ...

ولی داستان و روایت و ماجرا هر چی که بوده این بلاتکلیف بودن خودش با خودش خیلی اذیتش کرده ،خیلی زخم زده بهش انگاری که دیگه حناش پیش خودش هم رنگ نداره ...

ترسو شده ،البته واقعا ترس نیست خودخواه نبودنه 

اینکه خودخواه نباشی و حس دیگران ،عاطفه دیگران به خصوص اونهایی که برات عزیز هستن با فاصله زیاد و ناخودآگاه برات مهم تر از حس خودت باشه باعث میشه یه کارهایی رو که به نفعته انجام ندی ،آسیب ببینی تا آسیب نزنی  چون بلد نیستی اول به خودت فکر کنی  و این روح رو خسته می کنه ،از پا در میاره. ..........................

 





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد