تلخ

دچار بی حوصلگی مزمن شدم 

عمیق و ریشه دار 

 تقریبا حوصله هیچ چیزی رو ندارم  و این حتی یواش یواش  داره میشه هیچ کس 

" زندگی ساز است و من بیگانه ام با تار آن ...." 

 

 

زندگی

چه تازیانه ها که با تو تاب عشق آزمود
چه دارها که با تو گشت سر بلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند

......

......

زمان بی‌کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی‌ست این درنگ درد و رنج
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش...


چقدر زیباست این شعرِ زندگی هوشنگ ابتهاج و چه محشره کار علی عظیمی

مدتها بود موزیک ویدئویی به این زیبایی ندیده بودم 

عالی!!!!!

منِ او

امروز دومین کتاب از پنج تا کتابی که گفته بودم از ایران برام بیارن تموم شد. 

فعلا حوصله نوشتن نظر و نقدِ کتاب رو ندارم ( دیدگاه خودم منظورمه  وگرنه من که اینکاره نیستم ) ولی تا حسم داغ داغه بنویسم که این کتاب در نهایت نظرم رو جلب نکرد. 

شاید تعریف های خیلییی زیادی که در باره اش شنیده بودم توقعم رو برده بود و یا  تو شرایطی بودم که دنبال یه داستان جذاب تر بودم.

 این کتاب به نظرم فقط ادا اطوارهای نویسندگی داشت که شاید برای خیلی ها جذاب باشه ولی برای من نبود. 

در هر صورت " منِ او " ی رضا امیرخانی هم امروز تموم شد و اونی که می خواستم نبود.