شورای شهر اوکلند

تمام چیزی که لازم دارید عشقه و یه قلم 

این شعاری بود که روی پاکت های انتخابات شورای شهر اوکلند نوشته بودن 

از حدود دو ماه پیش ،شاید هم بیشتر، یک سری عکس روی دیوارها و بیلبوردها برای تبلیغات شورای شهر اوکلند ظاهر شدن. عکسهای ساده و شعارهای ساده بدون ژستهای آب دوغ خیاری و شعارهای محیرالعقول.

حدود بیست روز،یک ماه  پیش هم پاکت های انتخابات فرستاده شد به خونه ها.



اینجا برای انتخابات فرم مربوط ، همراه یک پاکت برای ارسال فرم پر شده (و تو این مورد که تجربه اول ما هم بود یک دفترچه که بیوگرافی مختصری از کاندیداها بود) فرستاده میشه دم در خونه ها . هر برگه یک بارکد داره که مختص هر شخصه .این برگه ها باید پر بشه و تو پاکت دوم گذاشته بشه و بدون احتیاج به تمبر و چیزی تو صندوق پست انداخته بشه. به همین راحتی به همین خوشمزگی شما در انتخابات شرکت می کنی .

این نوبت که انتخابات شورای شهر و شهردار و بردهای محلی بود مهلت ارسال پاکتها تا پنج اکتبر بود و فرداش هم  هیچ اثری از اون عکسها و تبلیغات نبود و بالاخره بعد از دو سه ماه جمع شدن .

از ستاد انتخاباتی و شربت و شیرینی و شام دادن هم خبری نیست. فقط همون عکسهاست و اینکه گاهی خود نماینده ها راه میفتن میرن تو فروشگاهها و ... ( من بر اساس دیده و تجربه خودم می گم ) با نهایت تواضع بدون اینکه کسی بشناستشون و محلشون بذاره !!! یه سری برگه تبلیغاتی تحویل می دن که یعنی قربون دستتون به ما رای بدین...
اون روزی توی فروشگاه یه خانومی اومد و یک سری برگه داد بهم و گفت رای دادی ؟ گفتم نه هنوز و گفت لطفا رای بده رای دادن خیلی مهمه !!!! گفتم باشه عزیزم چون تو گفتی حتما این کارو می کنم ، البته بعدا فهمیدم تو قسمت بردهای محلی کاندیدا بوده ظاهرا و تو لیست ما نبود و نشد دینم رو ادا کنم بهش !!

- حدود یک سال پیش برای ما یه نامه ای اومده بود که شما هنوز برای انتخابات ثبت نام نشدید اینه که الان مشخصاتتون رو بدید که از این به بعد مدارک جهت شرکت در انتخابات براتون ارسال بشه که البته ما چون اصولا علاقه ای به هیچ رقم انتخاباتی نداریم وقعی به نامه مزبور نذاشتیم تا اینکه تو یه جشنی این سازمان مربوطه غرفه داشت و اونجا یقه مون رو گرفتن و ثبت نام انجام شد!



- راهنمای دفترچه ای که فرستاده بودن به دوازده زبان ترجمه شده بود که متاسفانه فارسی جزوشون نبود !

- اون خانومی که اومده بود و بروشورهای تبلیغاتیش رو به من داد و من متاسفانه  به برگه هاش نگاه نکردم تا حکمت اسم و فامیلش رو بپرسم  ،قیافه اش به آیلندرها نزدیک بود یه جورایی  ولی اسمش به خصوص تکه دوم فامیلش برام جالبه : عذرا کَسوری بلوچ !! 

-  یه زمانی تو دانشگاه یکی از خانمهای دفتر فرهنگی یا انجمن تو مسیر دانشکده به دانشکده ای همراهم شده بود و صحبتِ انتخابات شد و پرسید به کی رای می دی؟ فکر کنم انتخابت مجلس بود ( شاید)  گفتم  به فلانی چون خوشتیپ تر از بقیه اس ! برگشت گفت ما به اندازه رایمون در برابر همه آدمها و کارهایی که اون شخص می کنه مسوولیم. خداییش دیدم داره حرف درست درمون می زنه من هم به هر چی حساس نباشم به حق الناس حساسم ، اینه که دیگه بعد اون رای ندادم ( قبلش چند باری بنا به مصلحت دانشگاه و کنکور و .... رای داده بودم و بعد هم سه بار برای ریاست جمهوری رای دادم که اون موقع دیگه معیارم  خوش تیپی طرف نبود خدا شاهده !!! ) تا اینجا که بنا به همون باور نمی خواستم رای بدم ولی دیدم مگه نه اینکه خود این جماعت علنا می گن تو نیرو گرفتن برای ما این مهمه که طرف آشنا باشه و فلان و فلان و یا اینکه یه وقت طرف فقط رو حساب عکس لینکداین از یکی خوشش میاد و یا برعکس .... حالا که اینها این جوری مفتکی با سرنوشت مردم بازی می کنن من هم این نوبت بی خیال حق الناس مردم محترم اوکلند میشم .اینه که  به عکسها نگاه کردم و به هر کدوم که خوش تیپ تر بودن رای دادم .... همینه که هست طرف خوش تیپه حقشه بره تو شورا  این هم قانون منه !! یه بار هم ما ناعدالتی کنیم در حق مردم !!!!

  

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا شنبه 17 مهر 1395 ساعت 21:57

اینجوری که اصلا هیجان نداره
انتخاباته و دروغاش و وعده وعیداش
شام و ناهار و سیب زمینی مفتی
و آخرشم بنویس موسوی بخون احمدی
تازه میخوندی هم موسوی فرقی نمیکرد . والا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد