روز یکشنبه که داشتم برای ناهار می رفتم دیدم یه بوی غذای شمالی پیچیده تو راهرو که ویرونم کرد. مونده بودم کی آخه می تونه تو نیوزیلند ترش تره یا میرزا قاسمی درست کرده باشه که این جوری بوی سیرش با روح و روان آدم بازی کنه .هر چی هم که به سالن غذا خوری نزدیک تر می شدم بو شدید تر می شد. وقتی رسیدم دیدم وسط میز رو یه تخته چوبی بزرگ دو تا قابلمه بزرگه که روش هم یه پارچه انداختن که اون میرزا قاسمیِ احتمالی از دهن نیفته !!!
خلاصه رفتم در قابلمه اول رو باز کردم دیدم به به ! یه قابلمه پر از برنج شفته اس ، داشتم می رفتم برا ترش تره یا میرزا قاسمی که دیدم رو یه کاغذ نوشتن این غذاهارو مامان جاستین پخته و آورده ،خیلی خوشمزه اس ، حتما بخورید.
قابلمه دوم هم خورش مرغ و کاری بود که سیر فراوون و گوجه اش این شباهت خانمان سوز رو ایجاد کرده بود.
خلاصه درسته که سرمنشا این عطر دلپذیر غذا ی شمالی نبود ولی یه خورشی بود دست پخت کدبانویی از آسیای جنوب شرقی که بسیار خوشمزه و لذیذ بود و کلی هم چسبید
دست مامان جاستین هم درد نکنه
اینجا بچه ها تو تولدشون یا مناسبتهای دیگه معمولا خودشون شیرینی درست می کنن و میزارن تو سالن غذا خوری که هر کی تو زمان استراحتش بخوره ،حالا اون روز هم تولد جاستین بود ،پسری هفده ساله با لهجه کیوی و ظاهر آسیایی .مامانش هم به جای شیرینی این مدل پذیرایی کرد از دوستان پسرش که برای این جماعت خیلی جالب و جدید بود.از دست پخت مامانش که تعریف کردم حسابی ذوق کرد و هی می پرسید واقعا خوشت اومد جواب مثبت رو که شنید گفت حالا یه غذایی هست می گم اون رو هم درست کنه و بیاره و شروع کرد مفصل مواد موجود در اون غذای قول داده شده رو شرح داد.احتمالا اونم یه چیزی باشه با بوی باقالی قاتق این بار...
نوش جونت
رسم خوبیه. آفرین به مامان جاستین!!
نوش جان
پس این جقلکها به یه دردی هم میخورن