قدر شناسی ...

کنار دفتر کار ه... یه خیریه است 

اون روزی سر صبحی یه خانومی زنگ زده بوده که من شماره اون خیریه رو ندارم ،شما می دونین ساعت کاریشون از کی شروع میشه ؟

ه... هم گفته بود نمیدونم ولی میرم برات نگاه می کنم .رفته بود و نگاه کرده بود و بهش گفته بود. 

چند ساعت بعد می بینه که یه خانومی قهوه و شیرینی به دست اومده تو و داره سراغ اون کسی رو می گیره که صبحی بهش یه عالم کمک کرده و ساعت کار اون خیریه رو گفته .... 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد