یه چیزایی هست ( یا شایدم بود) که برام راحت نیست اصلا مثل پیغام تلفنی گذاشتن ،تو میکروفن حرف زدن...
یادمه تو جلسه های کاری همین طور حرف می زدم ولی اگه یه وقت می گفتن بیا با این میکروفن حرف بزن معذب می شدم.
اون روزی تو مصاحبه وقتی دیگه داشتم دیگه میومدم مارتین پرسید راستی تو کار با PA چطوری ؟ (منظورش پیج کردن بود چون مثل جالیز با هم از این طریق در ارتباطن بیشتر)
فقط تونستم با نگاه ملتمسانه بهش بگم این یکی نه ! ترا خداااااااا
بابا من با زبون مادریم هم نمی تونم این کار رو بکنم آخه (این رو نگفتم البته )
اینه که روز اول وقتی هنوز سمت چپ و راستم رو نمی دونستم کدوم طرفه ، دیدم تلفن زنگ خورد و اون دختری هم که مسوول آموزش به من بود با یه لبخندی مکالمه رو تموم کرد و بهم گفت مارتین گفته بری رو پیج و فلان چیزو بگی
ای خدااااا بین این همه آدم زبون اصلی !!! صدات پخش بشه
جای چونه نبود ،دکمه رو زدم و با قدرت تمام ،با صدایی رسا جمله رو گفتم و تموم ...
بلافاصله تلفن زنگ خورد ،مارتین بود و خودش رو کشت با گفتن اینکه فوق العاده بودی ،یه ذره هم استرس تو صدات نبود و....
به این ترتیب در اولین ساعت روز منو با تنها نقطه ضعفِ اقرار شده ام مواجه کرد و قضیه حل شد رفت پی کارش.
حالا دیگه این روزهاس که بیان این تلفن رو ازم بگیرن بس که صدام هر دقیقه طنین اندازه
آفرین به این مارتین
از خداشونم باشه صدات رو بشنون
موفق باشی