آچال و پاچال


آچال و پاچال دو تا توکای سیاه بودن که به مدت بیشتر از یک ماه میومدن رو پرچین حیاط و همدیگه رو می زدن، البته بهتره بگم تظاهر به زدن می کردن! صبحهای زود میومدن و تا دم دمای غروب همو می زدن . دعوا هم که خوب معلومه دیگه سر چی بوده !! همون داستان دو تا  دل و یه دلبر و اینا!

چند روزیه دیگه نیستن ،یکیشون پیروز شده لابد ! 

الان اون یکی که برنده شده نشسته (حالا آچال یا پاچال نمی دونم ) همین طور که داره دونه  با چایی  می خوره و رو کاناپه لم داده و ژست مرد خونه بودن گرفته از رشادتها و مبارزاتش برا خانومش تعریف می کنه! 

من خونشون رو بلد نیستم وگرنه  می رفتم به دختره می گفتم حالا دو تا جوون رو انداختی به جون هم ،هیچی ! ولی بدون اینا پرشون به پر هم نگرفتا !فقط سیاه بازی بود و ژست الکی، من خودم شاهدم .

ولی ولش کن ،چه کاریه ؟ بذار اون سیاه سوخته هی از دلیریاش بگه و این یکی هم هی قند تو دلش آب بشه  !!!! 



* دعواشون این طوری بود که یکیشون دنبال اون یکی می کرد بعد به نیم متریش که میرسید جفتشون وامیستادن، بعدِ چند ثانیه اون یکی دنبال اولی می کرد این وسط هم هی نوکاشون رو تیز می کردن می خواستم بهشون بگم مگه این لامصبو اصلن استفاده هم کردین شما دو تا !!!! بعد تو هر نیم ساعت  تو هوا باهم در گیر میشدن مثلا !!! ولی هیچ کجاشون به هم نمی خورد خدا شاهده :)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 17:31 http://40years.blogsky.com

چه باحال :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد