تفاوت های از زمین تا آسمان


اینجا تو برخورد با آدما گاهی یه چیزایی برات یادآوری میشه که  تلخ و دردناکه .چیزایی که می دونستیشون ولی الان دیگه از نزدیکتر میشنوی و لمسشون می کنی .

تو راه رسیدن به محل شروع پیاده روی، تو یه روز آفتابی و نسبتا سردِ آخر هفته،تو ماشین با یه زن و شوهرآفریقایی (آفریقای جنوبی) ،آلمانی و یه دختر جوون آلمانی،  هم زمان که به خاطره ها و برنامه ریزی هاشون برای آینده گوش می کنی میبینی که به خاطر محل تولدت و شرایطی که برات تعیین شده  چه قدر خالی هستی از تجربه، چه قدر خالی هستی از بی دغدغه زندگی کردن، چقدر خالی هستی از نزدیکی با آدمهای دیگه تو دنیا .چقدر برای زندگیت چهارچوبها و حصارهای الکی کشیدن ،چقدر زندگی تو خارج این حصارهای تعریف شده، که تو هم به خیلیاشون عادت کردی و دست و پات و ذهنت با خییلیاشون بسته اس ،راحت تر و آروم تر و دلچسب تر و بی نگرانی تره.

با خودت فکر می کنی  همه این سختی هایی که داری تحمل می کنی ارزششو داره حتی اگر فقط  سی سال بعدِ تو هم بشه مثل این زن و شوهر دوست داشتنی با این همه امید و برنامه برای زندگی کردن تو این سن و سالی که آدمای کشورت (مثل پدر مادر خودت )از خیلی قبل ترش زندگیو تعطیل می کنن و بی انگیزه و بی هیچ برنامه ای برای خودشون ،فقط میشینن تا بالندگی بچه هاشونو ببینن،تازه اگه خود اون بچه ها تو شرایطی نباشن که بشن فکر و خیال مضاعف براشون.ارزششو داره اگه تو یه برهه کوچیکی از زندگی حتی ، به دست آوردن یه سری بدیهیات اینقدر انرژی و تلاش و وقت و سرمایه نگیره ازت،ارزششو داره اگه عدد بودن سن فقط یه حرف نباشه یا یه جمله برای لایک زدن تو فیسبوک،اعتقاد بهش بشه پایه همه برنامه ریزیهات و فکرها و قدمهای بعدیت....


 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد