29


باید این دوربین رو بردارم از این همه گل رنگارنگ و درختای عجیب اینجا عکس بگیرم .

اینقدر لفت دادم که از اون درختهای تماما صورتی ( دقیقا رنگ صورتی نه شبیه اون ) اثری نیست ،برگهای سیاه رنگ اون درخت عجیب غریب دیگه شاداب نیستن اون درخت عجیب غریبی هم که اول بدون هیچ برگی پر شده بود از گلهای قرمزِ جیغ روی شاخه های قهوه ای و بعد مدتها تازه سر و کله برگهاش پیدا شدن ،نمی دونم الان تو چه حال و احوالیه ، یا اون کاج (مطمئن نیستم که حتما کاج باشه) که رو هر شاخه اش یه عالم میوه کاج چسبیده و یه جورایی ترسناک به نظر میاد ...

دلخوشیهای کوچک 2


دیدن بچه های اون دوتا قوی سیاه برکۀ نزدیک فروشگاه

برگشتن پروانه های نارنجی  (Monarch) که دو سه هفته ای شده دوباره سرو کلشون پیدا شده ( اینطور که معلومه فقط تو فصل تابستون میشه دیدشون )

دیدن اون دوتا طوطی (Rosella) خوش رنگ و لعاب که تو باغچه روبروی پنجره اتاق ، بدون دغدغه تو چمنها می پلکن و یه چیزایی واسه خودشون می کنن و می خورن....  





بازم می گم


من مرده و شما زنده بالاخره روزی روزگاری دانشمندا کشف می کنن که نیمکره جنوبی زمین باسرعت بیشتری دور خودش می چرخد ....

روز و شبا بدجوری میان و میرن .....

28

یه سری خصوصیات زنونه هست که خوشم نمیومده ازشون هیچ وقت ،اینه که  دنبالش نبودم و در نتیجه هیچ تبحری هم در استفاده از اون خصوصیات ندارم ،خوب اصلا آدم چه جوری می خواد چیزی که بلد نیست رو به کار ببره ؟

ولی بدی ماجرا این بود که دیر فهمدم اتفاقا اون صفات ناخوشایند  چه برگ برنده ای هستن در دست هم جنسان محترم ،چقدر کارآمدن برای سوار بودن بر زندگی و به دست گرفتن زمام عقل و هوش و ... غیر همجنسان محترم که خوب به هر حال خیلی وقتها لازم میشه ...

دیر فهمیدم که تلاشی  نکردم در تقویت این وجه و این روزها اگر گاهی پیش بیاید که بخواهم ناخونکی به این روشها و ترفندها بزنم خیلی زود متوجه میشم که در این زمینه کاملا ناشی و مبتدی هستم اینه که در همان میانۀ تلاش، در درون خود به شکستم اعتراف می کنم و سوت زنان و بی تفاوت به راه معمول خود ادامه می دهم.... 

برای یاد گیری این دست سیاست های زنانه زیادی دیر شده :))))

با همه اینها و با غبن و ضررها ، با راه و روش خودم راضی تر و خوشحال ترم...  

آپ شاپ

این روزا تو فروشگاه خیلی خیلی بیشتر در ارتباط با آدما هستم با مشتریهایی که هر کدوم برای خودشون داستانی دارن 

به خصوص این روزها که به خاطر نزدیکی سال نو خرید کردنها هم زیاد شده 

چه خوب می شد تو ایران هم از این مدل فروشگاهها باز می شد (البته نمی دونم شاید هم باشه) 

هر کی وسایلی که نمی خواد رو میاره اینجا تحویل میده و یا زنگ می زنه از طرف فروشگاه می رن ازشون می گیرن (البته این کار فقط روزهای سه شنبه انجام میشه و بدون گرفتن هزینه ) همه جور وسایلی هم میارن ،لباس ،کتاب ،سی دی ،اسباب بازی ،وسایل خونه ،مجله..... 

خیلی وقتها وسایل کاملا نو که هنوز بسته بندی اون باز نشده یکی دوبار که داشتم با خودم می گفتم چه احمقایی!! خوب چرا اینو که نمی خوای خریدی؟؟ بلافاصله یاد تعداد بسیار زیاد لباس و وسیلۀ نویی افتادم که خودم می دادم به مامانم برای بخشیدن به کسی و مامانم دقیقا همین سوالو ازم می پرسید اینه که دیگه با دیدن این دست موارد همچین سوالی از ذهنم نمیگذره :)

چند روز پیش یه نفر پروانه قایق آورده بود !!!! و جالب اینکه دو روز بعد هم با قیمت 95 دلار فروش رفت.

برخلاف فرهنگ ما اینجا خرید از این جور فروشگاهها اصلا چیز عجیب غریب و بدی تلقی نمیشه ،چیزی که بعضی قسمتهاش برای خود من هنوز جا نیفتاده 

مشتریها هم از همه ملیتها هستن و شاید بیشتر از همه خود کیویها

یک سری، ماشینهای مدل بالاشون رو پارک می کنن و میان کلی تو فروشگاه می گردن و آخر سر هم یه چیزایی می خرن و میرن و تو این بین برای بعضی شاید همین قیمتها هم جای اما و اگر داشته باشه اون روزی یه خانوم با دختر و پسرش که به سن یازده دوازده ساله می خوردن اومده بودن و بچه ها هر کدوم یه دی وی دی و دو سه تا کتاب برداشتن ازشون پرسیدم اینارو برای تعطیلاتون گرفتین مامانشون گفت نه اینا هدیه کریسمسه برای دوستاشون کلا براشون بیست دلار در نظر گرفتیم که برای دوستاشون هدیه بخرن و بچه ها هم در نهایت خوشحالی و راضی از خریدشون رفتن 

جمعه هم سه تا خانوم ایرانی با دخترشون اومده بودن فروشگاه همون اول که دست و پا شکسته سراغ دست شویی برای دخترشون رو گرفتن فهمیدم متوجه نشدن من ایرانیم و بعد من همش در کنکاش با خودم بودم که من بهشون بگم یا نه و نهایتا با کلی حساب کتاب ذهنی که اکثرش هم در نظر گرفتن حس اونها بود ماهیت !! خودم رو فاش نکردم و تمام مدتی که باهاشون حرف میزدم منتظر بودم خودشون چیزی بگن که نگفتن