یکی از اقدامات شجاعانه ای که این اواخر انجام دادم روشن کردن تکلیفم با یک دسته از شیرینی جات و دسرهای دوستان کُره ای بود!

توی منو کافه های کره ای و همین طور تو قسمت شیرینی فروشگاهاشون دیده بودم که لوبیا قرمز ( همونی که ما میریزیم توی قرمه سبزی) یک آیتم پر رنگه !!!!

فرض کنید! پیراشکی با طعم لوبیا قرمز و  یا بستنی با تاپینگ لوبیا قرمز 

هیچ جوری نمیتونستم این قضیه رو هضم کنم چون با تصورش فقط طعم قرمه سبزی میومد زیر زبونم که خوب به طبع با بستنی و شیرینی جور نیست. 

ولی اون روزی که رفته بودم کیمچی بخرم دل را زدم به دریا و دو تا پیراشکی با کرم لوبیا قرمز خریدم.

بعد دیدم نه بابا اینقدرها هم وحشتناک نیست اصلا یک جورهایی خوشمزه است.

 البته تا یادِ کاربرد لوبیا قرمز در آشپزی ایرانی میفتادم  یک جورایی انگار باز مزه عوض میشد و آن لذتی که موقع گاز زدنهای بی توجه وجود داشت، کم رنگ ...

 عادتهامون نقش موثری دارند تو تنظیم فیدبکهای ذهنی . یک سری اگر آنگاه هایی رفتند توی ذهنمون نشستند و گاهی غلط غلوط راهنماییمون می کنن و باعث می شوند بی جهت یا چیزی را از خودمون دریغ کنیم و یا برعکس یک سری کارهای بی خود و غیر ضروری را بی فکر انجام بدهیم. 

قبول ندارید ؟ خوب همین چیزی که تعریف کردم یک مثال ساده اش  اقلا ذهنِ دهانمان را باز بگذاریم برای مزه کردن طعم های جدید  

 

 

دستشون هم درد نکنه

آی می چسبه برات مسیج بیاد و بری ببینی از آی آر دیه ( همون وزارت دارایی یه جورایی ) 

بعد چی گفته ؟

گفته مبارکا باشه  در دو هفته آینده فلان مبلغ به حسابتون برگردونده میشه

هر سال تو همین زمانها، مالیات افراد بررسی میشه و اگر مالیات کم داده باشند از حلقومشون کشیده میشه بیرون ( البته نه به این خشونت ، زمان داده میشه برای برگردوندنش به زبون خوش ) اگر هم زیادی مالیات داده باشند برگردونده میشه به حسابشون.

من سری قبل هم پول پس گرفتم  ولی چون یک بخش از زمانی که کار می کردم افتاده بود به این یکی سال مالی ، سورپرایز شدم شیرین طور.

البته شنیده بودم خودم باید درخواست بررسی بدم ولی دیگه زحمتم رو هم کم کردن برادران و خواهران دلسوز مالیاتچی.



 

ولمون کن !

چند شب پیش برای حال و احوال کردن به بچه های خونه قبلی زنگ زده بودیم که گفتن یک نامه از ministry of justice (یک جورهایی همون دادگستری خودمون) برای من اومده !!!

اول فقط متعجب شدم که آخر با این زندگی قانونمندی که دارم من را با دادگستری چه کار؟! ولی کم کم اضطراب ملایمی  هم به حس تعجبم اضافه شد که ندانسته چه کاری کرده ام که کسی رفته شکایت کرده یا چه و چه!!

کمی که گذشت دیدیم نمی توانیم  تا فردا بعد از ظهر آن روز صبر کنیم برای گرفتن نامه و ه...همان شبانه رفت که نامه را بگیرد و من هم گوشۀ انگشت گَزان !! در انتظارنشستم.

خلاصه نیم ساعتی که گذشت و نامه گرفته و باز شد تلفن زنگ خورد و آن سوی خط فقط غش غش خنده بود.... 

حدس می زنید چه بوده جریان ؟؟

مسلما نمی توانید حدس بزنید که شخصی که هنوز شهروند رسمی این مملکت نشده ، برای هیئت ژوری انتخاب شده باشد !!!

حالا چطور؟ خوب در هر دادگاهی علاوه بر قاضی و وکیل ،... یک هیئت ژوری یا همون هیئت منصفه هم هست که اعضای آن هم باید در مورد مجرم حکم بدهند، چون بنده صد سال با این موارد کاری نداشته ام اطلاعی هم ندارم که مثلا در ایران افراد این هیئت چه کسانی هستند و چطور انتخاب می شوند ولی در اینجا این  افراد شهروندانی هستندکه هیچ ربطی به دستگاه قضا و قانون ندارند و باید جرم را از دید خارج از قانون و از دید شخصی ، اخلاقی و عمومی بررسی کنند....

حالا من مانده ام با حقی به این بزرگی که بعد از سه سال بودن در این سرزمین برای قضاوت در مورد اشخاصی که شاید جد در جد اینجا بوده اند به من داده شده  چکار کنم ؟؟!!

دیروز جواب نامه را دادم که در دادگاه حاضر می شوم و قضاوتی برایتان می کنم که دهانتان همین طور باز بماند 

جلسات دادگاه حدود یک ماه و نیم دیگر است و حضور هم اجباری است (you must attend jury service) مگر اینکه درخواست تغییر تاریخ میدادم یا میگفتم نمی آیم اصلا 

البته همین طوری الکی نمیشد اینها را گفت، برای تغییر تاریخ باید گواهی و مدرک معتبر ارائه داده بشود مبنی بر اینکه در آن بازه ( جلسات دادگاه از یک تا دو هفته از نه صبح تا پنج یا چهار بعد از ظهر است) درمان خاص یا تعهد خاص به محل کار ( این که سرمان شلوغه البته قابل قبول نیست ،منظور یک تعهد سفت و سخته ) یا امتحان دانشگاه .... از قبل برنامه ریزی شده 

برای عدم حضور هم 12 مورد نوشته شده بود که هیچ کدام شامل من نمیشد. 

ضمنا در نامه تاکید شده اگر در دادگاه حاضر نشوید  یا هزار دلار !!!! جریمه می شوید و یا می آییم دستگیرتان!!! می کنیم میبریمتان بنشینید قضاوتتان را بکنید!!! 

  با توجه به این جور خط و نشان کشیدن  مسلما باید می نوشتم خواهم آمد ضمن اینکه یک هفته خوش هم میگذرد، یک کم مجرم می بینم، یک کم پلیس خوش تیپ می بینم .... 

هزینه رفت و آمد را هم اعلام کردم که به حسابم بریزند.

 بایدهزینه بلیط  اتوبوس یا مسافت خانه تا دادگاه ( اگر کسی بخواهد با ماشین شخصی برود ) نوشته بشود تا بنا بر تعداد روزها هزینه برگردانده بشود.

 اگر کسی هم بچه داشته باشد  و مجبور بشود در آن مدت بگذارتش مهد، هزینه آن را هم می دهند.


آری اینچنین است که به حول و قوه الهی حدود یک ماه دیگر میروم تا چهار ستون بدن عدل و قضا را بلرزانم  

   

کتابت رو کنار میذاری و از تختی که دیگه آفتاب روش کم رنگ و بی رمق شده میای بیرون، کتری رو روشن می کنی و یک برش از چیزکیکی که درست کردی را میذاری توی پیش دستی 

چای میریزی و میای پشت لپ تاپ میشینی و  به آهنگهایی که برادرت توی فلشت ریخته گوش می دی تا اونهایی رو که دوست داری توی فولدر جدا بریزی

 بعد میرسی به آهنگی که پرتت می کنه به دورانِ دور کودکی ،آهنگی که حتی تو بچگی هم وقتی هوس می کردی به اون نوار کاستی که می دونستی مال پدرته گوش بدی ذوق داشتی برای رسیدنِ اون آهنگ

تو همون بچگی، تو همون شش هفت سالگی هم حس شیرینی بهت میداد (نمیدونستی چه متن غمگینی داره )

بعد این آهنگ را که  اون موقعها فقط یک کلمهHoney رو ازش می فهمیدی، گوش می دی و  همین طور که داری چای می خوری و اشک میریزی با تمام وجودت می خواد همین الانِ الان پدرت را محکم محکم بغل کنی ، با تمام وجود حسش کنی 

این فاصله ها گاهی خیلی تلخن خیلی