یه روزی ...

امروز داشتم کتابهام رو مرتب می کردم که ببینم چی دارم چی ندارم با خودم تو این دیار که این نوشتۀ بدون تاریخ رو روی یه تیکه کاغذ و لای یه کتاب زبان پیدا کردم، 

احتمالا مال یکی از اون روزای ابریِ دلم بوده :

 

" یه خونه باشه ته یه مزرعه یا وسط یه جنگل ، نه حالا از اون جنگلای خوف انگیز ، از همین هایی که این دور و بر هم هست. آره مدلش این طوری باشه ولی خودش دورِ دورِ دور.

سکوت باشه ،صدای پرنده باشه و دیگه هیچی !

تو خونه بوی خوش یه غذا باشه که داره آماده میشه برای ظهرت یا برای شبت

تو خونه همه چی ساده باشه ولی راحت و گرم 

خونهه از این بالکن های چوبی داشته باشه که بتونی یه صندلی بذاری توش و بشینی  و یا کتاب بخونی  یا به دور دستها خیره بشی ،آره همین ، فقط به دور دستها خیره بشی ...

تو خونه فقط تو باشی و یه گربه ،شایدم دو تا که تنها نباشن .

بعد تو تا وقتی اون غذای گرمت آماده بشه یه قهوه درست کنی ، یا یه شکلات داغ ،آره این بهتره !

بری تو بالکن بشینی و گربۀ قشنگتو ناز کنی  و به صدای پرنده ها گوش کنی .

ذهنت خالی باشه ،از فکر، از نگرانی ، چه برای خودت چه برای هر کس دیگه. 

دلت هم خالیِ خالی باشه از همه چی. 

هیچ کس نباشه ،هیچ کس .فقط خودت و خودت 

یعنی همه باشن ،خوش باشن ولی دور باشن ،تو دغدغه های تو نباشن ، تو فکر تو نباشن تو خاطرات تو نباشن ...

فقط تو باشی و بوی خوش شکلات و چشم های قشنگ گربه ات ..."


نمی دونم کی نوشتم این رو ( البته مال همین دوساله ) ولی چه دلم پر بوده اون روز از همه و همه چی !!!

حرفای این روزا ...

-این لهجه مال کجاس ؟ 

-ایران 

-وای چه جالب ،اولین کریسمسته که اینجایی ؟ 

-نه دومیه 

-دلت برای کریسمس کشور خودتون تنگ شده ؟ !!!!!

-ما کریسمس رو جشن نمی گیریم تو کشورمون 

-اهان راس میگی ،مسلمونید شما ولی حتما وقتی اونجا جشنه تو دلت خیلی تنگ میشه 

- آره خیلییییی

..

..

..

-(در حالی که دستم رو تو دستاش میگیره ) ببخشید اینقدر سوال کردم ،بچه هام همش بهم می گن مامان اینقدر زیاد حرف نزن

- نه ،خیلی هم خوب بود ،مرسی 

......................... 

-کجایی هستی ؟

- خودت یه حدس بزن 

- یوگسلاو ؟ !!!!!!!

-نه !

- ایتالیایی ؟

-نه 

- برزیلی ؟ 

- نه 

- نمیدونم !مال  یه کشوری تو اروپا 

- نه 

- پس حتما یه جایی تو امریکای جنوبی 

-نه ،ایرانیم 

- نهههههه !!!!هیچ وقت نمیتونستم حدس بزنم .تو اولین ایرانی هستی که تو عمرم دارم باهاش حرف میزنم .تو کشورتون خانوم خوشگل  مثل تو زیاده ؟

-آره ، یه عاااالمه 

- کریسمس بهت خوش میگذره ،خودتون که مسلمونید و جشن نمی گیرید نه ؟ 

...........


شب عید

چیزی که این روزا از مردم زیاد شنیده میشه اینه که همه خل شدن ،نزدیک کریسمس همه دیوونه میشن انگار !! این حرفشون هم در ارتباط با شلوغ شدن خیابونها و مراکز خرید و فروشگاه ها  و ریختن مردم برای خرید کردنه...

ولی هر چی که هست حس خوبیه ،یه حس اسفند گونه داره شهر. البته در حد و اندازه یه شهر یک میلیون و نیمی 

ای واااااای

یکی از فرندهای تو فیس بوکم بیشتر از یک ساله که روزی دو نوبت داره برام درخواست کندی کراش میفرسته !! 

الان فقط برای اینکه به فحش نبندمش اومدم اینجا مینویسم که بلکه زمان بگذره حرصم کم بشه  !!!

اینا برای من در حد انقلابه ....

امروز کمی بیشتر از دو هفته اس که وضعیت تغذیه رو تا حد بسیار زیادی ،در مقایسه با وضع نابسامان قبلیش ، سر و سامان دادم .

-مقدار مصرف بیسکوییت را در برکهای روزانه از دو بار در روز به شاید دو با در هفته تقلیل ! دادم .

-میوه می خورم !!!! روزی دو واحد میوه می خورم یکیش به جای همون بیسکوییتهای زمان استراحت. 

-روزی یک لیتر آب می خورم این به جز مواردیه که تشنه هستم و آب می خورم .

-سبزیجات می خورم :کدو ،هویج ،گوجه فرنگی ( اینا در طبقه بندی تغذیه ای من سبزیجاتن ) بچه اسفناج ! بروکلی ،تره فرنگی ... و سبزی های نیوزیلندی که نمی دونم چی هستن ولی لابد خوبن دیگه ، تازه اسم یکیشون هم خیلیییی بده .

-نوشابه و چیبس و کنسرو تن ماهی رو به مقدار قابل توجهی کم کردم ( به دو مورد اول اعتیاد داشتم این اواخر به خصوص چیبس سرکه نمکی !! )

-فلفل سیاه هم نمی خورم ، این طفلک ذاتا چیز بدی نیست ولی معده من رو بهم می ریخت ولی باز می خوردم !!!

-شیر می خورم فعلا با روزی یک لیوان دارم می رم جلو.

همین دیگه ! بس  نیست ؟ 

اهان می خوام بعد از خوندن چند تا مقاله که سیو کردم !! برم تو کار دانه چیا ،انگاری خیلی خوبه 

ظاهرا همون تخم شربتی خودمونه ،این جا خیلی طرفدار داره 

این و تخم کتان رو هم اضافه می کنم به رژیم و والسلام. آدم که نمی تونه همه چیزای خوب و مفید دنیا رو بخوره . 

بعدش اینکه هنوز هم به وسواس و افراط در تعذیه سالم هیچ اعتقادی ندارم ،بدن و روح آدم باید با این همه خوراکی خوش مزه و حتی کل کثیف و چرب و چیل  حال کنه.فقط یه کم حال و حول من  از مرز رد شده بود که اقداماتی که شرحشون رفت جهت ترمیم اوضاع در حال اجراست

امید است که عادتمان شود همین چیزا که برای خیلی ها خاطره اس و برای من چلنج