یه مقایسه کوچولو !


دیروز صبح که داشتم کارایی رو که می خوام انجام بدم مرور می کردم به پیاده روی عصر که رسیدم به نظرم اومد که عمرا تو همچین روز سردی انجامش بدم .ولی خوب عصر که شد هر چند بسیار سخت شال و کلاه کردم و زدم بیرون. اون هم چه شال و کلاهی! هر کی منو میدید  فکر می کرد احتمالا از نوادگان سِر ادموند هیلاریم که دارم می رم راه اون مرحومو ادامه بدم، با همچین هیبتی بود که زدم بیرون و در همون حال یه عدد جوانک چینی با یک عدد شلوارک و رکابی به دو از کنارم رد شد و کمی جلوتر دختر زیبارویی تقریبا با همین پوشش از روبرو اومد و از کنارم رد شد! از اونجایی که اینجا شاخ هم بذاری کسی بهت نگاه نمی کنه به این فکر نکردم که آیا اصلا این لباسهای من به این هوا میخوره یانه ولی همش تو این فکر بودم که واااای این دو نفر عجب بدنهای آماده ای داشتن ،کی میشه منم اینطوری بشم ؟ اینقدر آماده که تو یه همچین هوایی با یه لا پیرهن ورزش کنم و باید این ورزشو ادامه بدمو.... مشغول این دست صحبتهای درونی با خویش بودم که در اولین مرحله و ازشدت گرما مجبور شدم لایه اولو از تنم در بیارم، دقایقی بعد نوبت به تکه های بعدی رسید و نهایتا هم کلاه و بعد بله من هم گرم گرم با یک عدد تی شرت و شلوار در حالی که دستام از باد سرد قرمز شده بود ولی هیچ حس سرما نداشتم به پیاده روی ادامه دادم و خوشبختانه به انتهای سربالایی مسیر رسیدم و پروسه کم کردن لباسها متوقف شد :)


اینه که بی خود آدمها و کاراشونو نباید بزرگ کرد (البته منظورم اون مواردی نیست که واقعا کارهای بزرگی دارن می کنن و چه و چه ) تو موقعیت که قرار بگیری میبینی خودت هم تمام اون تواناییها و مشخصات رو داری....


  

چرا! زشته! واقعا زشته !


دوباره این وایبر !


آیا زشت نیست وقتی از کسی یا چیزی تعریف می کنیم اون شخص بیاد و بخونه و بعد ...... سکوت

آیا زشت نیست با کسی سلام و احوالپرسی می کنیم  اون شخص بیاد و بخونه و بعد ......سکوت

آیا زشت نیست کسی ازمون چیزی می پرسه که خیلی هم برامون خوشایند نیست ولی از رو ادب جواب می دیم ،بیاد و بخونه و بعد .....سکوت 


چرا! زشته! واقعا زشته ! 


همین طوری 2


یه سری صفات تو ذات آدمه ،هر چقدر هم که از دستشون حرص بخوری و اذیت بشی ازشون، هستن که هستن.

من از این دست صفات دارم یه چند تایی، ولی یکیش که این اواخر و یا اصلا همیشه اذیتم کرده اینه که هر کاری می خوام بکنم یا هر حرفی می خوام بزنم حواسم بیش از اندازه به این هست که به کسی بر نخوره (حتی یه چیکه).زیادم انرژی میبره ازم این قضیه و در اغلب موارد هم تلاش مشابهی از سمت مقابل نمیبینم ،ولی نمیتونم ترکش کنم. نه اینکه چیز بدی باشه که اتفاقا خیلی هم صفت پسندیده ایه ولی در مقابل یه سری آدمها وقتی اینکارو می کنی حس حماقت بهت دست می ده و بس چون شعوری برای درکش وجود نداره !!!


مورد آخر هم همین دیروز با این یارو اعتماد به نفس کاذبه !!!!



تقریبا! این هم از این


اولین و آخرین ترم زبان در سرزمین جدید هم کمی تا قسمتی تمام شد این که چرا اولین که معلومه ،این که چرا آخرین برای اینکه این دوره بالاترین لِوِل موجود بود (بلههههه) و اینکه چرا کمی تا قسمتی ،چون درسته این هفته امتحان نهاییو دادیم ولی هنوز دو هفته دیگه باید بریم سر کلاس !!!!

این امتحان سومین امتحان ارزیابی این ترم هجده هفته ای بود ،حالا بگذریم از اون دوباری که معلم فقط برا دل خودش ارزیابیمون کرد !

اینجا چون ظاهرا معتقدن که خوب شما باید اون چیزیو که بلد نیستی یاد بگیری اینقدر ورقه رو صحیح می کنن و برمی گردونن تا جونتون دربیاد و بگید اصلا من دوست دارم بیفتم ولم کنییییید.

البته که این مساله در هیچ امتحان اسپیکینگی برای من اتفاق نیفتاد و دیدن لبخند رضایت معلم گرامی هم در طی پروسه فک زدن، کلییی می چسبید ولی تو لیسنینگ و یکی از رایتینگهای قبلی برگه ام یکبار  برگشت برای درست کردن اشتباهات (دقت کنید یکبار،موااارد داشتیم سه چهار بار برگه هاشون رفته و برگشته !) ولی این بار آخر برگشتی در کار نبود و یک ضرب قبول شدم !!!! و در برابر چشمان گشاد شده از تعجب سایر همکلاسیها دستی برای همگان تکان دادم و کلاس را ترک کردم.

 

بعد مدتهاااا یه کلاس زبان گرم


یکی از اتفاقات خجسته این هفته ،که البته از هفته پیش آغاز شده بود ،ولی چون این هفته هوا سردتر بود، این نعمت و اتفاق فرخنده بیشتر به چشمم اومد ،این بود که سیستم گرمایشیو تو کلاس زبانم راه انداخته بودن !!!! 

حدس می زنم از اول زمستون تو برنامه و قانونشون هست که سیستم راه بیفته.حالا قبل اون، هوای سرد از سمت قطب* بیاد ، دانش آموزان بلا نسبت سگ لرز بزنن یا اصلا یخ بزنن ،فدا سرشون .مصرف درست انرژیو بچسب فققققط !!!!

این اتلاف انرژی تو ایران هم چه اثرات دلچسبی داشت خداییش ،تو هوای سرد که بودی لااقل دلت گرم بود که برسی خونه قضیه حله ،شوفاژ بدبخت از صبح برا در و دیوار باز بوده و خونه گرمه گرمه.



* هوای قطبی خودش تا اینجاها نمیادا اصلا، یه گوشه ای از کراماتش فقط به ما میرسه و وضع اینجوری میریزه به هم.