ظرفیت برخوردم با هر کار و اتفاق خارج از مسیر و روال عادی خیلی  پایین امده 

به خودم حق می دهم البته ،توانِ مانده کافی نیست

از صبح باید ایمیلی بزنم و سر و تن سازمانی را بشویم که چرا در مقابل هر چیز خارج از روالی هنگ می کنید !!! ولی حوصله ام نمی کشد

اینها هم گویا ظرفیت برخورد با کار خارج از روال را ندارند 

فرقشان این است که اینها اصولا چنین ظرفیتی نداشته اند از همان اول ،لازمش نداشته اند چون 

ولی من داشته ام، بر اثر مصرف زیاد به ته رسیده دیگر

از دانشگاه

درس Assessment  of environmental effect دو تا مدرس داره ،یک خانوم دکتر و یک آقای مهندس. 

استفانی  و  نایجل.

استفانی یک خانوم تپل بامزه است که وسط درس دادن هی می خنده. 

استفانی باید همسن های مامانم باشه ،

نایجل هم یک آقای مهندس مسن و خوش پوشه با بوی عطر و کاپ قهوه به دست 

استفانی  گمونم این دو روز سر صبحی فحشی به جماعت دانشجو داده و بارونی را روی بلوز خانه کشیده و آمده سر کلاس 

روی بلوزش یک عکس شازده کوچولو داره و یک عدد گوزن که من هی حواسم پرتشان می شود

مثل آن روز سر آن یکی کلاس  که وقتی سعی می کردم حواسم را از موهای فر بسته شده در بالای سر استاد( آقای دکتر ) پرت کنم ،چشمانم روی جورابهایش لغزید ،

جورابی سیاه پر از هندوانه های کوچک قرمز...




این نوشته قرار بود به تحلیل هایی برسد ولی ساعت می گوید تحلیل بی تحلیل!!

 سر درس و مشقت برگرد که این اساتید رویکردشان به Assignment های شما ، هیچ شباهتی به شیرینی هندوانه های جورابشان و گوزن روی بلوزشان ندارد 



این جوری

بیشتر از یک ماه از شروع دانشگاه میگذرد و من وقت نکرده ام که از اتفاقات و تجربه های جدیدم اینجا بنویسم.

حجم کار بسیار زیاد است و توان من هم بسی کمتر از بیست و اندی سال پیش 

ولی خوب ، در عوض علاقه و انگیزه بسیار بیشتر است از همان بیست و اندی سال پیش 

باشد که توازن برقرار بشود به زودی  

ارگِن

چندهفته پیش ،آخر هفته کنسرتی در یکی از سالنهای مرکز شهر اجرا میشد که ما هم برای تجربه کردن به دو تا از دوستان پیوستیم.

از آنجایی که ساز ارگِن بود و آهنگها هم کلاسیک ،میانگین سن ، جدا از ما چهار نفر، شصت هفتاد سال به بالا بود. 

نکته جالب این بود که از بدو ورود به این کشور تا آن روز این همه نیوزیلندی یک جا ندیده بودیم !! ظاهرا برنامه ،مورد علاقه ملیتهای دیگر نبود. 

نکته جالب دیگر شنیدن و دیدن این ساز بود ،سازی عظیم که بسته به نوع آهنگی که با آن نواخته میشود می توان دوستش داشت و به آرامش رسید و یا میشود که به مرز جنون رسید (هر دو حس را آن روز تجربه کردم )

----------

کمی زود رسیدیم و روی چند صندلی موجود در ورودی نشستیم ،گروه اولی که بعد از ما آمدند چند خانوم و آقای مسن بودند با موهای سفید و لباسهای مرتب 

و حالا ما ماندیم که چه کار کنیم ،آیا صندلی هایمان را بهشان تعارف کنیم یا نه !!

اینجا جا دادن به افراد مسن خیلی متداول نیست و شاید در مواقعی برایشان برخورنده باشد ،در اکثر موارد هم افرادی که فقط ظاهرشان مسن است از لحاظ توان بدنی  و روحیه شما را قورت میدهند !!

ولی خوب فرهنگ ما و این احتمال در تضاد بودند و آخر سر به نتیجه رسیدیم که مستقیم چیزی نگوییم و فقط بلند بشویم ،همین کار را هم کردیم و رفتیم مثلا سراغ بروشورهای روی میزِ رو برو ، جمع مزبور هم به سمت صندلیها رفتند و یک آقای گوگولی مو سفید هم از بینشان سمت ما که خودمان را به آن راه زده بودیم آمد و گفت 

...You didn't have to do that 

که این تعارفی است که وقتی کاری برایشان انجام می دهی استفاده می کنن مثل چرا زحمت کشیدی یا  بابا چه کاری بود آخۀ ما 

 گفتم نه اشکالی نداره و ما خیلی وقت بود نشسته بودیم ....


خلاصه سر این جریان بود که ما کنار میز مزبور که یکی دو  متری با در ورودی سالن فاصله داشت ایستادیم و گرم صحبت شدیم که یهو دوستمان گفت فقط پشت سرتان را نگاه کنید!!

صفی طولانی از آدمهایی با موهای سفید که برای کنسرت آمده بودند و فکر کرده بودند که ما نفرات اول صف ورود به سالن هستیم و پشت سرمان ایستاده بودند 

در حالی که واقعا کیف کردیم از این همه ادب  ، به در ورودی نزدیکتر شدیم که بندگان خدا در آخر صف از خیابان وارد ساختمان بشوند...

همین طوری

یکی از کاربردهای متداول  چراغ نور بالای اتوموبیل در ایران  برو کنار دارم میام ،برو کنار بزار رد بشم و گاهی هم جایگزین شدن برای دشنامی  است که باید به راننده ای داده بشود و شرایطش نیست 

اینجا اما کاربرد نور بالا زدن برای لحظه ای کوتاه، اجازه عبور به ماشینی است که قانونا حق تقدم با او نیست  

یعنی مثلا شما می خواهید به راست بپیچید و ماشینی هم دارد از مقابل می آید که خوب حق تقدم با اوست ولی وقتی راننده آن ماشین میبیند که کمی جلوتر در مسیرش ترافیک است و راه بسته، می ایستد و برای اینکه تکلیف شما را روشن کند چراغ می زند. 

حالا نوبت شماست که تشکر کنید، در این مثال بنا به زاویه ایجاد شده برای شما در حال پیچش به راست ،کافیست دست خود را بالا بیاورید و خلاص 

مورد دیگری که در خیابانهای فرعی  این مملکت کاربردی است راه دادنِ یک راننده به راننده ای است که از روبرو می آید چرا که خیابان باریک است و هر دو نمی توانند از کنار هم رد بشوند ،بنابر این یکی باید به آن دیگری راه بدهد.

 در این حالت بالا بردن چهار انگشت دست راست در حالی که هنوز شَست روی فرمان است مراتب تشکر و قدردانی را می رساند .

حالت دیگر وقتی است که راننده ای که به او راه داده شده جلوتر از شما قرار می گیرد که در این صورت بنا به شرایط می توانید دست چپ را بلند کنید که راننده پشت سر ببیند یا فلاشر ماشین را برای مدت کوتاهی روشن کنید ، یکی از دلخوشیهای خود اینجانب فلاشرهایی است که اتوبوسها  وقتی که میلم میکشد و بهشان راه می دهم،برایم می زنند 

حالا بنابر مهم بودن این  مراسم سپاسگزاری، وسیله ای درست شده که طبق تبلیغات تلویزیون به زودی در پمپ بنزینهای BP عرضه خواهد شد و هر وقت در موقعیت آخرِ گفته شده در پاراگرافهای بالا قرار گرفتید دکمه ای را میزنید و یک چراغ تشکر روی شیشه عقب روشن می شود .


تبلیغ این وسیله،تبلیغ شیرینی است ،یک راننده ماشین باری که  باید از مسیر فرعی وارد مسیر اصلی بشود و منتظر بماند که کسی راه بدهد ، وقتی که راه را گرفت سوت میزند و سگش مقوایی  که رویش نوشته thank you را به راننده پشت سر نشان می دهد تا این که بالاخره این بیلبیلک جدید را می خرد و سگ زبان بسته از این وظیفه معاف میشود ....

https://www.youtube.com/watch?v=RIHsXM14oRw