حال و هوای سال نو !!!!

اگه ما تو ایران از اسفند و یک ماه زودتر میرفتیم تو حال و هوای سال نو ،اینجا از الان یعنی سه ماه زودتر رفتن تو فاز سال جدید و برنامه ریزی مهمونی اخر سال و این حرفا !!!! 

الان خود من دو تا مهمونی آخر سال از طرف این جایی که میرم برای والنتیری دعوت شدم .

بابا بی خیال! هنوز سه چهارم سال مونده !!!!بشینید سر کار و زندگیتون



4


به این نتیجه رسیدم که خیلی متفاوتم با آدمهای دیگه ،خیلییییی

نه اینکه بهترم یا بدتر ،اینش رو نمی دونم و مهم هم نیست برام. فقط با وجود همه شباهتهای ناگزیر خیلی متفاوتم

و شروع کردم با این تفاوتها حال کردن ،کیفشو بردن 

همین!

  

3

بعضی ها معتقدن ازدواج عشق رو نابود می کنه 

می گن وقتی  عاشقی به معشوقش میرسه  عوض می شه ..... 

شاید هم  راست می گن!

نمو نه اش همین آچال یا پاچال 

چقدر سر این دختره همو زدن 

حالا که نمیدونم به کدومشون بله رو گفته و تو تدارک ازدواجن ،از صبح همین طور شاخه و خس و خاشاک به دهن، داره لونه درست می کنه ،اون مرتیکه هم که این همه خودشو پاره کرد فقط دنبالش می ره و نگاش می کنه ،نمیگه  اقلا دو تا شاخه هم اون جا به جا کنه !!!!


* خوبه! پوستم کلفت شده بیست دقیقه پیش اون خبر نا امید کننده رو شنیدم ،حالا بی خیال نشستم تو زندگی خصوصی آچال یا پاچال دخالت می کنم !!!



اینم اینجوری ...

این امید هم به سرانجامی نرسید ...

همین الان فهمیدم .

چیزی که می تونست همه چیو عالی کنه

نشد دیگه! کاریش نمیشه کرد ،باید ادامه داد....

 

والا زبانم بهتر از این چیزا بود ...


 سوتی هایی می دم عالی 

-امروز زنگ زدم جایی ، طرف یه شماره ای رو ازم می خواست، دوبار ازش  پرسیدم منظورش چیه باز نفهمیدم چی می گه! خودش بی خیال شد ولی من نه! اینه که وسط موضوع بعدی گفتم آهاااان شماره تلفنمو می خواستی !! یه چیزی گفت تو مایه های اینکه اون عددو دیگه بی خیال شو عزیزم!

راستش این فقط هم به خاطر زبان نیست جدید بودن خیلی از پروسه های اداری و نداشتن هیچ اطلاعی از قبل باعث میشه هیچ ذهنیتی از روند مکالمه نداشته باشم و این گاهی کارو سخت تر می کنه.

-دیروز برای کاپاتی !!! رفته بودم که یه خانوم مسن همکار هم اومد و کلی گپ زدیم و اونجا بود که فهمیدم نه تنها من متوجه خیلی از حرفا نمیشم اونها هم گاهی همین مشکل رو دارن ظاهرا (البته تا الان که همه بهم  گفتن  مشکلی تو فهمیدن زبانم ندارن). یه موز آورده بود و داشت ابراز خوشحالی می کرد که این چه توش خوبه بعضیهاشون توشون خوب نیست و ... من هم در راستای بهبود دایره لغاتم پرسیدم برای لک روی میوه و اینا هم از فلان کلمه استفاده میکنید شماها آیا ؟

جواب : اگه روی پوست موز قهوه ای باشه ایراد نداره ولی بقیه میوه ها چرا ! قهوه ای بشن خوب نیستن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالا منظورم رو نفهمید هیچی! این برداشتی که کرد فاجعه ای بود !

دیروز مدیر فروشگاه صدام کرد و یه کاریو ازم خواست و من هم به خیال خودم انجام دادم و رفتم پی کار خودم، وقتی یک ربع بعد  دیدم داره یه کارایی می کنه، از تطابق کارهاش و جمله هاش که تو ذهنم بود فهمیدم اینهارو از من خواسته بود انجام بدم  !!!! بنده خدا هیچی هم نگفت و همه رو خودش انجام داد ! 

یه عالمه از ساده ترین چیزهارو هم غلط غلوط می گم مثلا خیلی پیش اومده دارم دربارۀ همسر محترم حرف می زنم و به جای هی می گم شی  !!!!!! 

 یکی دیگه هم اینکه متوجه شدم وقتی رو دور میفتم و خیلی خوب حرف میزنم و هیجان زده میشم ازاین خوب حرف زدن، یهو اون  وسطا از کلمات فارسی (در حد حرف ربط البته ) استفاده می کنم !!!!!! دیروز وسط حرفام دیدم به جای then گفتم بعد   

بیچاره مغز به فنا رفته !!!! 

واقعیت اینه که تمرین زبان کردن و تو کلاس زبان صحبت کردن یه چیزیه و تو زندگی روزمره به جای زبان مادری انگلیسی حرف زدن حکایتی دیگر و کاملا متغاوت. وقتی هم بخوای درست و بدون مکث حرف بزنی و هی مِن مِن نکنی (چون خیلی بدم میاد ) میزنی همه چیو کلا درب و داغون می کنی