این ور آب

چند وقت پیش با دوستی که دقیقا بعد از دو سال مهاجرت برای اولین بار به ایران رفته بود صحبت می کردیم.

چیزهایی که میگفت خیلی جالب بود .

نکتۀ هایلایت تو صحبت هاش این همه تغییری بود که تو همین دو سال تومون اتفاق افتاده و خودمون هم اصلا متوجه اش نیستیم.

تغییری که تو اشتراک گذاشتنش با دیگران به خصوص با یه سری از افرادی که توی وطن هستن خیلی باید دست به عصا بود چون خیلی راحت می تونی متهم بشی به ادا درآوردن و فیلم بازی کردن. ولی خوب ما  داشتیم با هم صحبت می کردیم و هر دو طرف در یه موقعیت مشترک بودیم و احتمال  این سوء برداشت نبود و راحت بودیم در به اشتراک گذاشتن این تجربه .

مثلا این که چقدر  برخوردهای خوب و مودبانۀ اینجا که کاملا عادی شده ، نبودش تو خیلیی موارد در ایران تو ذوق می زنه. 

این نظم ، این آرامش ، این احترام به همدیگر این رانندگی اصولی و قانون مدار ، این مهربونی و دوست بودن با همدیگر و لج و لجبازی نکردن و طلبکار نبودن  ، چیزهای بسیار بسیار مثبتیه که متاسفانه تو کشورمون خیلی کم رنگ شدن .

این دوستمون می گفت شروع حس این تفاوت ها از همون اولین برخورد با کارمندها و مامورین فرودگاه بهت یادآوری میشه و ....

از رانندگی که فریادش بلند بود، می گفت همین دو سال کلی آدم رو ترسو می کنه و واقعا وحشت می کنی از بودن تو خیابونهایی که سالیان سال بهشون عادت داشتی.

کلی صحبت بود و حرف و مثال و تجربه ، ولی خلاصه اینکه آدم به چیزهای خوب بدون اینکه حتی خودش حواسش باشه خیلی خیلی زود عادت می کنه و این واقعا هیچ ربطی ، هیچ ربطی به کلاس گذاشتن و ادا در آوردن و ... نداره .این رو هم برای این می گم که با توجه به اطلاعات ! به دست اومده از فضای مجازی می بینم که چه دید منفیِ وحشتناکی دارن یه تعدادی از هموطنان عزیز نسبت به مهاجرانی که حالا هر کدوم حتما دلیلی داشتن برای ترک وطن و زندگی دور از شهر و دیار خودشون 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد